سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کلام ناب اسلامی
ثامن تم
طراح قالب
ثامن تـــم

گریه ‏های شبانه! 

ساز غم، گر ترانه ‏یی می‏داشت  

آتش دل، زبانه ‏یی می‏داشت

چون زبان دل آتش افشان بود  

کوه غم، گر دهانه ‏یی می‏داشت

یا علی! با تو بود همسایه  

اگر انصاف، خانه‏یی می‏داشت

با تو عمری هم آشیان می‏شد  

حق اگر آشیانه ‏یی می‏داشت

آستان تو بود یا زهرا!  

گر ادب آستانه ‏یی می‏داشت

در زمان تو زندگی می‏کرد  

گر صداقت، زمانه‏یی می‏داشت

گر مزار تو، بی‏نشانه نبود  

بی‏نشانی، نشانه‏ یی می‏داشت!

گر که میزان حق، زبان تو بود  

این ترازو زبانه‏یی می‏داشت

گر نمی‏سوخت گلشن توحید  

گلبن تو، جوانه ‏یی می‏داشت!

سینه ‏ی خونفشان فاطمه بود  

گر گل خون، خزانه‏یی می‏داشت

قصه ‏ی زندگانی او بود  

گر حقیقت، فسانه ‏یی می‏داشت

کاش مرغ غریب این گلشن  

الفتی با ترانه‏ یی می‏داشت

شب اگر داشت دیده، در غم او  

گریه ‏های شبانه ‏یی می‏داشت

گر غمش، بحر بیکرانه نبود  

غم ما هم، کرانه ‏یی می‏داشت

بهر قتلش، بجز دفاع علی  

کاش دشمن بهانه‏ یی می‏داشت!

شانه می‏کرد زلف زینب را  

او اگر دست و شانه ‏یی می‏داشت!

به سر و روی دشمنش می‏زد  

شرم، اگر تازیانه ‏یی می‏داشت!

قصه را، تازیانه می‏داند!  

در و دیوار خانه می‏داند!

محمد علی مجاهدی (پروانه)

یاس کبود(برگزیده مراثی حضرت زهرا):زهرا در بستر شهادت:ص113-114


یکشنبه 92/12/25 .:. 3:46 صبح .:. خادمة الزهراء نظرات ()

آرزوی مرگ می‏کرد! 

فغان کرد آسیای دستی او  

که: دشمن زد شرر بر هستی او!

دل ستان می‏نالید چون رود  

که دست او همیشه بر سرم بود!

به مژگاه، فضّه ‏اش یاقوت می‏سفت  

به دل آهسته می‏نالید و می‏گفت:

چسان در بر رخ دشمن توان بست؟  

که در بر سینه ‏ی او میخکوب ست!

چه کرد ای اهل دل! مسمار با او؟!  

فشار آن در و دیوار با او؟!

که: روزش رنگ شام تار بگرفت  

کمک در رفتن از دیوار بگرفت!

ز رفتن بسکه حالش زار می‏شد  

عصای دست او، دیوار می‏شد!

چو زهرا دست بر دیوار می‏برد  

قرار از حیدر کرار می‏برد!

دل دختر چو مادر بس غمین بود  

زبان حال زینب این چنین بود

که: مادر! چشم از مسمار بردار!  

خدا را دست از دیوار بردار!

به اشک از محسن خود یاد می‏کرد  

به جان می‏آمد و فریاد می‏کرد

از آن دامان زهرا پر ستاره‏ست  

که چشم او به سوی گاهواره‏ست!

چو آن گل یاد از آن گلبرگ می‏کرد  

دما دم آرزوی مرگ می‏کرد!

علی می‏کرد شرم از روی زهرا  

ز روی و پهلو و بازوی زهرا

ز دشمن بسکه زهرا تنگدل بود  

به جای دشمنش، مولا خجل بود!

محمد علی مجاهدی (پروانه)

یاس کبود(برگزیده مراثی حضرت زهرا):زهرا در بستر شهادت:ص112


یکشنبه 92/12/25 .:. 3:38 صبح .:. خادمة الزهراء نظرات ()

بیا بنشین

بیا بنشین به غمخواری، کنار بسترم اَسما!  

که می‏دانم بود این شام، شام آخرم اَسما!

بیا بنشین و مادر وار همدرد دل من شو  

تو می‏دانی که من از کودکی بی‏مادرم اَسما!

دلم چون شمع غم، تنها میان سینه می‏سوزد  

گهی بر کودکان و گه به حال همسرم اَسما!

چو یک دست مرا قنفذ ز کار انداخت، بی ‏پروا  

حمایت کردم از مولا به دست دیگرم، اَسما!

مرا کشتند مظلومانه نااهلان و، می‏دانم  

شود از خون سر چون لاله فرق شوهرم اَسما!

پس از من جمع کن این بستر و پیراهن خونین  

که آثاری نبیند دیگر از من، دخترم اَسما!

سید تقی قریشی (فراز)

یاس کبود(برگزیده مراثی حضرت زهرا):زهرا در بستر شهادت[ صفحه 110] 

یکشنبه 92/12/25 .:. 1:30 صبح .:. خادمة الزهراء نظرات ()

خط یادگاری! 

ای آسمان رها شده در بیقراریَت!  

خورشید، رنگ باخته از شرمساریَت!

ای روح سبزِ آب! بهشت محمّدی  

جان می‏گرفت در نفَس گرم جاریت

بوی فرشته از تن محراب می‏چکید  

تا می‏رسید فرصت شب زنداریت

در فصل آتشی که از آن سمْت می‏وزید  

رنگ خزان گرفت هوای بهاریت

در بیصدای غربت تو، خواب فتنه را  

آشفت، شور زمزمه‏ی بردباریت!

وقتی که در نگاه تو حیرت شکفته بود  

اشک علی نشست به آیینه داریت!

دیوار و در نماند، ولیکن به خون نوشت  

در دفتر زمانه خط یادگاریت!

سید مهدی حسینی

یاس کبود(برگزیده مراثی حضرت زهرا):زهرا در بستر شهادت:ص109


یکشنبه 92/12/25 .:. 1:25 صبح .:. خادمة الزهراء نظرات ()

عصای صبر! 

چو آفتاب رُخت را غبار ابر گرفت  

شُکوه نام علی، غربتی ستبر گرفت!

جهان و کن فَیَکونش در اختیار تو بود  

عدو چگونه فدک راز تو به جبر گرفت؟!

پدر به دیدن تو، تا بهشت صبر نکرد!  

تراز دست علی در میان قبر گرفت!

خمید، قامت او زیر بار اندوهت  

اگر چه دست علی را عصای صبر گرفت

تمام غربت خود را درون چاه گریست  

که تا همیشه دل چاه مثل ابر، گرفت!

سید مهدی حسین

یاس کبود(برگزیده مراثی حضرت زهرا):زهرا در بستر شهادت


یکشنبه 92/12/25 .:. 1:21 صبح .:. خادمة الزهراء نظرات ()

سوره ‏ی تنهایی! 

دلم مشتاق پروازست، تا این مشت پر مانده ست  

نگاهم کن! برایم نیمه جانی مختصر مانده ست!

شریک لحظه ‏های سوختن! ای هم صدای من!  

ببین در سینه، تنها ناله ‏های دربدر مانده ست

تو چون نی، غربت خود را چه مظلومانه می‏نالی!  

کجا پنهان کنم در حنجرم بغضی اگر مانده ست؟!

نگاهم می‏کنی، من در تو می‏بینم غم خود را  

هزار آیینه از اشک تو در این چشم تر، مانده ست!

حدیث رهگذار و سیلی دشمن مپرس از من  

به روی آفتاب از پنجه ‏ی ظلمت اثر مانده ست!

اگر دستم نگیرد دامن اشک تو، معذورم!  

که بر بازوی نخل زندگی زخم تَبر مانده ست!

پس از من، سوره ‏ی تنهاییَت ناخوانده می‏ماند  

که: چندین آیه از اوراق قرآن پشت در مانده ‏ست!

یک امشب میهمان سفره ‏ی سوز درونم باش  

که در جام دلم، یک جرعه ‏ی خوناب جگر مانده ست!

جعفر رسول‏زاده (آشفته)

یاس کبود(برگزیده مراثی حضرت زهرا):زهرا در بستر شهادت[ صفحه 108]


یکشنبه 92/12/25 .:. 1:16 صبح .:. خادمة الزهراء نظرات ()

یادا یاد! 

ای دل، افروخته با آتش یادا یادت!  

سینه ‏ها سوخته با خاطره‏ی فریادت

کوثر پاکِ پدر بودی و جنّات نعیم  

که خدا هر چه که می‏خواست پیمبر، دادت

دخترم و اُمِّ ابیها؟! عقل می‏پرسد چیست؟  

مگر از بهر پدر آیا مادر زادت؟!

سایه ‏ی مهر پدر تا ز سرت کرد غروب  

(هر دم آید غمی از تو به مبارکبادت!) [1] .

شمع سان شعله ‏ور آتش غم! آب شدی  

و نگفتی که: زمان! داد ازین بیدادت!

یاری از عشق نمودیّ و درین راه، دریغ  

کسی انگار به جز اشک نکرد امدادت

آسمان، شعله ‏ور از داغ غم غربت توست  

و زمین می‏خوانفد مرثیه‏ ها با یادت

دل ما مرثیه خوان غم و اندوه شماست  

ای دل، افروخته با آتش یادا یادت!

سید مهدی حسینی

1-(هر دم آید غمی از نو به مبارکبادم)وامی از لسان الغیب حافظ شیرازی

یاس کبود(برگزیده مراثی حضرت زهرا):زهرا در بستر شهادت:ص107


یکشنبه 92/12/25 .:. 1:11 صبح .:. خادمة الزهراء نظرات ()
.:. کدنویسی : وبلاگ اسکین .:. گرافیک : ثامن تم .:.
درباره وبلاگ

امکانات وب


بازدید امروز: 17
بازدید دیروز: 31
کل بازدیدها: 170995