کلام ناب اسلامی | ||
گریه های شبانه! ساز غم، گر ترانه یی میداشت آتش دل، زبانه یی میداشت چون زبان دل آتش افشان بود کوه غم، گر دهانه یی میداشت یا علی! با تو بود همسایه اگر انصاف، خانهیی میداشت با تو عمری هم آشیان میشد حق اگر آشیانه یی میداشت آستان تو بود یا زهرا! گر ادب آستانه یی میداشت در زمان تو زندگی میکرد گر صداقت، زمانهیی میداشت گر مزار تو، بینشانه نبود بینشانی، نشانه یی میداشت! گر که میزان حق، زبان تو بود این ترازو زبانهیی میداشت گر نمیسوخت گلشن توحید گلبن تو، جوانه یی میداشت! سینه ی خونفشان فاطمه بود گر گل خون، خزانهیی میداشت قصه ی زندگانی او بود گر حقیقت، فسانه یی میداشت کاش مرغ غریب این گلشن الفتی با ترانه یی میداشت شب اگر داشت دیده، در غم او گریه های شبانه یی میداشت گر غمش، بحر بیکرانه نبود غم ما هم، کرانه یی میداشت بهر قتلش، بجز دفاع علی کاش دشمن بهانه یی میداشت! شانه میکرد زلف زینب را او اگر دست و شانه یی میداشت! به سر و روی دشمنش میزد شرم، اگر تازیانه یی میداشت! قصه را، تازیانه میداند! در و دیوار خانه میداند! محمد علی مجاهدی (پروانه) یاس کبود(برگزیده مراثی حضرت زهرا):زهرا در بستر شهادت:ص113-114 یکشنبه 92/12/25 .:. 3:46 صبح .:. خادمة الزهراء
نظرات ()
آرزوی مرگ میکرد! فغان کرد آسیای دستی او که: دشمن زد شرر بر هستی او! دل ستان مینالید چون رود که دست او همیشه بر سرم بود! به مژگاه، فضّه اش یاقوت میسفت به دل آهسته مینالید و میگفت: چسان در بر رخ دشمن توان بست؟ که در بر سینه ی او میخکوب ست! چه کرد ای اهل دل! مسمار با او؟! فشار آن در و دیوار با او؟! که: روزش رنگ شام تار بگرفت کمک در رفتن از دیوار بگرفت! ز رفتن بسکه حالش زار میشد عصای دست او، دیوار میشد! چو زهرا دست بر دیوار میبرد قرار از حیدر کرار میبرد! دل دختر چو مادر بس غمین بود زبان حال زینب این چنین بود که: مادر! چشم از مسمار بردار! خدا را دست از دیوار بردار! به اشک از محسن خود یاد میکرد به جان میآمد و فریاد میکرد از آن دامان زهرا پر ستارهست که چشم او به سوی گاهوارهست! چو آن گل یاد از آن گلبرگ میکرد دما دم آرزوی مرگ میکرد! علی میکرد شرم از روی زهرا ز روی و پهلو و بازوی زهرا ز دشمن بسکه زهرا تنگدل بود به جای دشمنش، مولا خجل بود! محمد علی مجاهدی (پروانه) یاس کبود(برگزیده مراثی حضرت زهرا):زهرا در بستر شهادت:ص112 یکشنبه 92/12/25 .:. 3:38 صبح .:. خادمة الزهراء
نظرات ()
بیا بنشین! بیا بنشین به غمخواری، کنار بسترم اَسما! که میدانم بود این شام، شام آخرم اَسما! بیا بنشین و مادر وار همدرد دل من شو تو میدانی که من از کودکی بیمادرم اَسما! دلم چون شمع غم، تنها میان سینه میسوزد گهی بر کودکان و گه به حال همسرم اَسما! چو یک دست مرا قنفذ ز کار انداخت، بی پروا حمایت کردم از مولا به دست دیگرم، اَسما! مرا کشتند مظلومانه نااهلان و، میدانم شود از خون سر چون لاله فرق شوهرم اَسما! پس از من جمع کن این بستر و پیراهن خونین که آثاری نبیند دیگر از من، دخترم اَسما! سید تقی قریشی (فراز) یاس کبود(برگزیده مراثی حضرت زهرا):زهرا در بستر شهادت[ صفحه 110] یکشنبه 92/12/25 .:. 1:30 صبح .:. خادمة الزهراء
نظرات ()
خط یادگاری! ای آسمان رها شده در بیقراریَت! خورشید، رنگ باخته از شرمساریَت! ای روح سبزِ آب! بهشت محمّدی جان میگرفت در نفَس گرم جاریت بوی فرشته از تن محراب میچکید تا میرسید فرصت شب زنداریت در فصل آتشی که از آن سمْت میوزید رنگ خزان گرفت هوای بهاریت در بیصدای غربت تو، خواب فتنه را آشفت، شور زمزمهی بردباریت! وقتی که در نگاه تو حیرت شکفته بود اشک علی نشست به آیینه داریت! دیوار و در نماند، ولیکن به خون نوشت در دفتر زمانه خط یادگاریت! سید مهدی حسینی یاس کبود(برگزیده مراثی حضرت زهرا):زهرا در بستر شهادت:ص109 یکشنبه 92/12/25 .:. 1:25 صبح .:. خادمة الزهراء
نظرات ()
عصای صبر! چو آفتاب رُخت را غبار ابر گرفت شُکوه نام علی، غربتی ستبر گرفت! جهان و کن فَیَکونش در اختیار تو بود عدو چگونه فدک راز تو به جبر گرفت؟! پدر به دیدن تو، تا بهشت صبر نکرد! تراز دست علی در میان قبر گرفت! خمید، قامت او زیر بار اندوهت اگر چه دست علی را عصای صبر گرفت تمام غربت خود را درون چاه گریست که تا همیشه دل چاه مثل ابر، گرفت! سید مهدی حسین یاس کبود(برگزیده مراثی حضرت زهرا):زهرا در بستر شهادت یکشنبه 92/12/25 .:. 1:21 صبح .:. خادمة الزهراء
نظرات ()
سوره ی تنهایی! دلم مشتاق پروازست، تا این مشت پر مانده ست نگاهم کن! برایم نیمه جانی مختصر مانده ست! شریک لحظه های سوختن! ای هم صدای من! ببین در سینه، تنها ناله های دربدر مانده ست تو چون نی، غربت خود را چه مظلومانه مینالی! کجا پنهان کنم در حنجرم بغضی اگر مانده ست؟! نگاهم میکنی، من در تو میبینم غم خود را هزار آیینه از اشک تو در این چشم تر، مانده ست! حدیث رهگذار و سیلی دشمن مپرس از من به روی آفتاب از پنجه ی ظلمت اثر مانده ست! اگر دستم نگیرد دامن اشک تو، معذورم! که بر بازوی نخل زندگی زخم تَبر مانده ست! پس از من، سوره ی تنهاییَت ناخوانده میماند که: چندین آیه از اوراق قرآن پشت در مانده ست! یک امشب میهمان سفره ی سوز درونم باش که در جام دلم، یک جرعه ی خوناب جگر مانده ست! جعفر رسولزاده (آشفته) یاس کبود(برگزیده مراثی حضرت زهرا):زهرا در بستر شهادت[ صفحه 108] یکشنبه 92/12/25 .:. 1:16 صبح .:. خادمة الزهراء
نظرات ()
یادا یاد! ای دل، افروخته با آتش یادا یادت! سینه ها سوخته با خاطرهی فریادت کوثر پاکِ پدر بودی و جنّات نعیم که خدا هر چه که میخواست پیمبر، دادت دخترم و اُمِّ ابیها؟! عقل میپرسد چیست؟ مگر از بهر پدر آیا مادر زادت؟! سایه ی مهر پدر تا ز سرت کرد غروب (هر دم آید غمی از تو به مبارکبادت!) [1] . شمع سان شعله ور آتش غم! آب شدی و نگفتی که: زمان! داد ازین بیدادت! یاری از عشق نمودیّ و درین راه، دریغ کسی انگار به جز اشک نکرد امدادت آسمان، شعله ور از داغ غم غربت توست و زمین میخوانفد مرثیه ها با یادت دل ما مرثیه خوان غم و اندوه شماست ای دل، افروخته با آتش یادا یادت! سید مهدی حسینی 1-(هر دم آید غمی از نو به مبارکبادم)وامی از لسان الغیب حافظ شیرازی یاس کبود(برگزیده مراثی حضرت زهرا):زهرا در بستر شهادت:ص107 یکشنبه 92/12/25 .:. 1:11 صبح .:. خادمة الزهراء
نظرات ()
.:. کدنویسی : وبلاگ اسکین .:. گرافیک : ثامن تم .:.
|
||
تمامی حقوق مادی و معنوی این وبلاگ متعلق به مدیر آن می باشد.
|