کلام ناب اسلامی | ||
شبح! به دعا، دست خود که برمیداشت بذر آمین در آسمان میکاشت به تماشا، ملَک نمازش را نردبانی ز نور میپنداشت چه نمازی؟! که تا به قبّهی عرش برد او را و، نردبان برداشت! پرچم دین ز بام کعبه گرفت برد و بر بام آسمان افراشت بسکه کاهیده بود، شبْ او را شبَحی ناشناس میانگاشت! خصم بیدادگر ز جور و ستم هیچ در حق او فرونگذاشت! تا نینداختش به بستر مرگ دست از جان او مگر برداشت؟! قصه را، تازیانه میداند! در و دیوار خانه میداند! محمد علی مجاهدی (پروانه) یاس کبود:زهرا در بستر شهادت:ص121 یکشنبه 93/1/3 .:. 5:34 عصر .:. خادمة الزهراء
نظرات ()
ام الائمه امروز قلب عالم امکان بود ملول روز مصیبت ست و گهِ رحلت بتول باش ملول گر دل خلقی، شگفت نیست کامروز قلب عالم امکان بود ملول کشتی چرخ، غرقه ی طوفان اشک شد سیل عزا گرفت جهان را ز عرض و طول با پهلوی شکسته و رخسار نیلگون امروز برد شکوهی اعدا بَرِ رسول! آن بانویی که گِرد حریمش گذر نکرد از دور باش عصمت او، وَهم بوالفضول زهرا که ز امر حق، پی تعیینِ شویِ او بنمود نجم زُهره به بیت الولا نزول ام الأئّمةِ النّجبا، بانوی جزا نورالهدی، حبیبهی حق، بضعة الرّسول خیر النّساء، فاطمه، مرآت ذوالجلال کادراک ذات او را، حیران شود عقول کوهی ز صبر، خلق نمودی اگر خدای مانند وی نبود بَرِ رنج و غم، حَمول! راه نجات، حُبّ بتولست و آل او گمره شود هر آنکه ازین ره کند عدول دعوی حُبّ و بندگیَش میکند (محیط) دارد امیدِ آنکه شود دعویش قبول شمس الفصحاء محیط قمی (محیط) یاس کبود:زهرا در بستر شهادت:ص120 یکشنبه 93/1/3 .:. 5:27 عصر .:. خادمة الزهراء
نظرات ()
عمر گلها همیشه کوتاهست! سخن از درد و، صحبت از آه ست قصهی درد او چه جانکاه ست! راه حق، جز طریق فاطمه نیست هر که زین ره نرفت، گمراهست در محیطی که حرف گوهر نیست گر خزَف جلوه کرد، دلخواه ست! عمر دل، کاش ادامهیی میداشت ورنه این قبض و بسط، گه گاهست در مسیری که عشق میتازد تا به مقصود، یک قدم راه ست در بهاران، خزان این گل بود عمر گلها همیشه کوتاه ست! با غم تو، دلی که بیعت کرد تا ابد در مسیر اَللَّه است هر که آمد، به نیمهی ره ماند غم فقط با دل تو همراه ست! اینکه در گوش جان او مانده ست ناله های دل علی، چاه ست! اینکه بر لب رسیده، جان علی ست! دل گمان میکند: هنوز آه ست! خون شد، از سینه ی تو بیرون ریخت حق ز حال دل تو، آگاه ست آنکه بعد از کبودی رخ تو با خسوف آشتی کند، ماهست! قصه را، تازیانه میداند! در و دیوار خانه، میداند! محمد علی مجاهدی (پروانه) یاس کبود:زهرا در بستر شهادت:ص118 یکشنبه 93/1/3 .:. 5:21 عصر .:. خادمة الزهراء
نظرات ()
نشان قهرمانی! جوانی گرچه بهاری، زندگانی را ولی از بس ستم دیده، نمیخواهم جوانی را! الا ای خاتم پیغمبران! برخیز و بین حالم فلک با رفتنت بگرفت از من، شادمانی را اگر خواهی بدانی خصم با زهرا چها کرده؟! مپرس این ماجرا از من، ببین قدّ کمانی را! حمایت از امام خویش کردم آن چنان بابا! که بر من داد دشمن هم نشان قهرمانی را! پدر! این روزها بنشسته میخوانم نمازم را مفصّل خوان ازین مجمل، حدیث ناتوانی را چه باک ار غصب شد حقّ من و حیدر؟ که در محشر کند بر پا خدایم دادگاه حق ستانی را ز چشم کودکان خود، رخم را میکنم پنهان که تا نیلی نبینند این عذار ارغوانی را سخن کوتاه (انسانی)! بگو بر آن گلی نالم که دیده در بهار خویشتن رنگ خزانی را! علی انسانی (انسانی) یاس کبود :زهرا در بستر شهادت:ص117 یکشنبه 93/1/3 .:. 5:15 عصر .:. خادمة الزهراء
نظرات ()
دشمن تو، بیریشه ست! دشمن، از حد فزون جفا پیشهست چکند بعد ازین؟ در اندیشه ست! نسل در نسل او حرامی بود خصم بدخواه تو، پدر پیشه ست! ریشهاش را ز بیخ، میکندم چکنم؟ دشمن تو بیریشهست! به گمانش که: جنگل مولاست! غافل از این که: شیر در بیشهست! یک طرف نور و، یک طرف ظلمت یک طرف سنگ و، یک طرف شیشهست! در بهاری که گل خزان گردد آنچه بر ریشه میخورد، تیشهست! قصه را، تازیانه میداند! در و دیوار خانه، میداند! محمد علی مجاهدی (پروانه) یاس کبود(برگزیده مراثی حضرت زهرا):زهرا در بستر شهادت یکشنبه 92/12/25 .:. 4:6 صبح .:. خادمة الزهراء
نظرات ()
ای دریغ! نور حق در ظلمت شب رفت در خاک، ای دریغ! با دلی از خون لبالب رفت در خاک، ای دریغ! طلعت بیت الشَّرف را، زُهره ی تابنده بود آه! کآن تابنده کوکب رفت در خاک، ای دریغ! آفتاب چرخ عصمت با دلی از غم کباب با تنی بیتاب و پرتب رفت در خاک ای دریغ! پیکری آزرده از آزار افعی سیرتان چون قمر در برج عقرب رفت در خاک، ای دریغ! کعبه ی کرّوبیان و قبله ی روحانیان مستجار دین و مذهب رفت در خاک ای دریغ! لیلی حُسن قِدَم، با عقل اَقدم همقدم اوّلین محبوبه ی رب رفت در خاک، ای دریغ! حامل انوار و اسرار رسالت آنکه بود جبرئیلش طفل مکتب، رفت در خاک ای دریغ! شیخ محمد حسین اصفهانی (مفتقر) یاس کبود(برگزیده مراثی حضرت زهرا):زهرا در بستر شهادت:ص116 یکشنبه 92/12/25 .:. 3:56 صبح .:. خادمة الزهراء
نظرات ()
که شکسته پر تو؟! ای همای ملکوتی! که شکسته پر تو؟! که به زیر پر و بال ست ز محنت، سر تو! ای بهاری که شد از فیض تو، هستی خرم گشته پژمرده چو پاییز چرا منظر تو؟! ترجمان غم پنهانی و رنجوری توست اینهمه گریه ی اطفال تو بر بستر تو سبب رنج و دوای تو ز من میطلبند پرسش انگیز نگاه پسر و دختر تو چهره از من ز چه پنهان کنی ای دخت رسول؟! علیَم من، پسر عم تو و همسر تو! وای از آن لحظه و آن منظره ی طاقت سوز دیدن میخ در و، غرقه به خون پیکر تو درد دلهای تو با جسم تو شد دفن به خاک سوخت جان علی از قصهی درد آور تو مهدی تعجبی همدانی (آواره) یاس کبود(برگزیده مراثی حضرت زهرا):زهرا در بستر شهادت:ص115 یکشنبه 92/12/25 .:. 3:52 صبح .:. خادمة الزهراء
نظرات ()
.:. کدنویسی : وبلاگ اسکین .:. گرافیک : ثامن تم .:.
|
||
تمامی حقوق مادی و معنوی این وبلاگ متعلق به مدیر آن می باشد.
|