کلام ناب اسلامی | ||
طلب مرگ! آنکه قدش، فلک از غصه دو تا کرد، منم آنکه با قامت خم، ناله به پا کرد، منم آنکه بین در و دیوار، ز بییاری خویش فضه را از پیامداد صدا کرد، منم آنکه از سوز دل خویش، به ایام شباب طلب مرگ ز درگاه خدا میکرد، منم! آنکه جز محنت و آزار ز همسایه ندید در عوض باز به همسایه دعا کرد، منم! آنکه هنگام فداکاری خود در ره دوست زودتر محسن شش ماهه فدا کرد، منم! آنکه با گمشده قبر و، بدن مخفی خویش ظلم را یکسره انگشت نما کرد، منم! غلامرضا سازگار (میثم) یاس کبود:زهرا در بستر شهادت:ص 129 یکشنبه 93/1/3 .:. 7:41 عصر .:. خادمة الزهراء
نظرات ()
غربت علی! آزار دادهاند ز بس در جوانیمَ بیزار از جوانی و از زندگانیم جانانهام چو رفت، چرا جان نمیرود؟ ای مرگ! همتی که به جانان رسانیم هر شب به یاد ماه رخت تا سحرگهان هر اختری ست شاهد اختر فشانیم بر تیرهای کینه، سپر گشت سینهام آرام گواهی پیش تو پشت کمانیم یاری ز مرگ میطلبم، غربتم ببین امت پس از تو کرد عجب قدر دانیم موی سپید و فصل جوانی، خبر دهد کز هجر خود به روز سیه مینشانیم دیوار میکند کمکم، راه میروم دیگر مپرس حال من و ناتوانیم سوزندهتر از آتش غم، غربت علی ست ای مرگ! ماندهام که تو از غم رهانیم علی انسانی (انسانی) یاس کبود:زهرا در بستر شهادت:ص128 یکشنبه 93/1/3 .:. 7:28 عصر .:. خادمة الزهراء
نظرات ()
پرستار و بیمار! به بستر، فاطمه افتاده و مولا پرستارش ببین حال پرستار و مپرس احوال بیمارش کسی از آشنایان هم به دیدارش نمیآید بوَد چشمش به در، تا کی اجل آید به دیدارش؟ علی از چشم زهرا، چشم خود را برنمیدارد مجسّم میکند عشق و فداکاریّ و ایثارش کند اشک علی را پاک، با دستی که بشکسته نخواهد اشک مظلومی فرو ریزد به رخسارش علی، گه در بغل زانو گهی سر بر سر زانوست تو گویی از جدایی میکند زهرا خبر دارش به زحمت واکند چشم و به سختی مینهد بر هم رمق رفته دگر از دیدهی تا صبحْ بیدارش علی انسانی (انسانی) یاس کبود:زهرا در بستر شهادت:ص127 یکشنبه 93/1/3 .:. 7:21 عصر .:. خادمة الزهراء
نظرات ()
غریب وطن! ای شمع سینه سوخته ی انجمن، علی! تقدیر تست ساختن و سوختن، علی! ای رهبری که منزویَت کرده جهل خلق ای آشنای درد! غریب وطن! علی! من پهلویم شکسته و، تو دلشکسته یی من بر تو گریه میکنم و، تو به من، علی! من سینه ام شکسته و، تو سینه ی سوخته من با تو گفتم و، تو به کس دم مزن علی! بازوی من سیه شده، تو دست روی دست بر گو کجاست بازوی خیبر شکن علی؟! سر بسته بِهْ، که بَعد حمایت ز حقّ تو در اختیار من نبوَد دست من، علی! گفتم که: شب کفن کن و شب دفن کن، ولیک از تن نمانده هیچ برای کفن، علی! علی انسانی (انسانی) یاس کبود:زهرا در بستر شهادت:ص126 یکشنبه 93/1/3 .:. 7:11 عصر .:. خادمة الزهراء
نظرات ()
سراپای علی گرید! نه چون پروانهام کز سوز غم بال و پرم سوزد من آن شمعم که از شب تا سحر پا تا سرم سوزد همان بهتر نگردد هیچکس نزدیک این بستر که دانم هر کسی آید کنار بسترم، سوزد گذارد دست خود بر سینهی سوزان من زینب ولی من بیم آن دارم که دست دخترم سوزد مگیر ای رهبر مظلوم! زانو در بغل دیگر که این دیدار طاقت سوز، جان و پیکرم سوزد نه تنها چشم عین اللَّه، سراپای علی گرید چو از من میکند پنهان، به نوع دیگرم سوزد چنان چیدند امّت نارسیده میوهی دل را که هر گه میکنم یادش، ز غم برگ و برم سوزد علی انسانی (انسانی) یاس کبود:زهرا در بستر شهادت:ص125 یکشنبه 93/1/3 .:. 7:6 عصر .:. خادمة الزهراء
نظرات ()
چشم انتظاری! درین شبها ز بس چشم انتظاری میبرد زهرا پناه از شدّت غمها، به زاری میبرد زهرا! ز چشم اشکبار خود، نه تنها از منِ بیدل که صبر و طاقت از ابر بهاری میبرد زهرا اگر پشت فلک خم شد چه غم؟! بار امانت را به هجده سالگی با بردباری میبرد زهرا زیارت میکند قبر پیمبر را به تنهایی بر آن تربت گلاب از اشک جاری میبرد زهرا همه روزش اگر با رنج و غم طی میشود، امّا همه شب لذّت از شب زنده داری میبرد زهرا نهال آرزویش را شکستند و، یقین دارم به زیر گِل هزار امیّدواری میبرد زهرا اگر چه پهلویش بشکسته، در هر حال زینب را به دانشگاه صبر و پایداری میبرد زهرا شنید از غنچهی نشکفتهاش فریاد یا محسن! جنایت کرده گلچین، شرمساری میبرد زهرا! به باغ خاطرش چون یاد محسن زنده میگردد قرار از قلب من با بیقراری میبرد زهرا به هر صورت که از من رخ بپوشد، باز میدانم که از این خانه با خود یادگاری میبرد زهرا! محمد جواد غفورزاده (شفق) یاس کبود:زهرا در بستر شهادت:ص124- 125 یکشنبه 93/1/3 .:. 7:0 عصر .:. خادمة الزهراء
نظرات ()
وصیت میگفت: یا علی! بکن از خود بحل مرا [1] . گفت: ای عزیز جان! مکن از خود خجل مرا گفتا: مرا به گِل کن و آبی ز دیده پاش! گفتا: چکار بیتو به این آب و گل مرا؟! گفتا مرا ز دل مبر و، یاد کن مرا گفتا: بلی، اگر نرود با تو دل مرا! گفتش: بدی که دیدهیی، از لطف درگذر گفت: ای خوشی ندیده! تو خود کن بِحِل مرا گفتش که: مهر مگسل ازین کودکان من گفت: ار گذارد این اَلَم جان گسل مرا این گفت و، جستجوی حسین و حسن نمود آغوش از دو گل، چمن یاسمن نبود وصال شیرازی (وصال) 1-مرا حلال کن
یاس کبود:زهرا در بستر شهادت:ص120 یکشنبه 93/1/3 .:. 6:34 عصر .:. خادمة الزهراء
نظرات ()
.:. کدنویسی : وبلاگ اسکین .:. گرافیک : ثامن تم .:.
|
||
تمامی حقوق مادی و معنوی این وبلاگ متعلق به مدیر آن می باشد.
|