کلام ناب اسلامی
ثامن تم
طراح قالب
ثامن تـــم


دورانى که فاطمه زهرا سلام الله علیها پس از پیامبر اکرم صلى الله علیه واله سپرى کرد، بسیار سخت و هولناک بود، او یکّه و تنها در برابر تند بادهاى سهمگین ایستاد و حتّى امام على علیه السلام قهرمان شکست ناپذیر و استوانه محکم اسلام نیز به جهت موقعیّت خاصّ آن دوران نمى ‏توانست در کنار فاطمه سلام الله علیها در این مقاومت شرکت کند، بنا بر این فاطمه زهرا سلام الله علیها در حالى که فقط 18 بهار از عمرش مى‏ گذشت پایمردانه به مقاومت ایستاد و على علیه السلام را به مبارزه مى ‏طلبید.
بعد از وفات رسول خدا صلى الله علیه واله زمانى که حضرت امیر علیه السلام در حال کفن و دفن پیامبر صلى الله علیه واله بود توطئه چینان در طلب مقام و ریاست در سقیفه اجتماع کردند و به بهانه جوانى على علیه السلام و عدم پذیرش مردم، خلافت را از محور آن خارج کرده و با ابو بکر بیعت نمودند، آنگاه به عنوان نخستین اقدامات کینه‏جویانه و براى آنکه جناح على علیه السلام از نظر مالى در مضیقه باشد با ساخت حدیثى مجعول مبنى بر اینکه پیامبران ارث نمى‏گذارند! فاطمه سلام الله علیها را از میراث باارزش پدر یعنى منطقه فدک و در آمدهاى حاصله از آن منع کردند، فاطمه زهرا سلام الله علیها به آسانى تسلیم شرایط نشد و در حالى که دست امام حسن مجتبى علیه السلام را در دست داشت به نزد ابو بکر شتافت و با بیان آتشین و رساى خود او را محکوم کرد، امّا ابو بکر باز هم از تسلیم فدک خود دارى نمود، در باز گشت فاطمه زهرا سلام الله علیها از سر اندوه و مبارزه ‏طلبى على علیه السلام را به یارى فرا خواند و فرمود: اى پسر ابو طالب! چه شده که مانند جنین در پس پرده نشسته‏اى و چون متّهمان خانه‏نشین‏شده‏اى؟ اکنون مى‏بینى که پسر ابى قحافه میراث پدرم و معونت فرزندانم را به ستم از من ستانده و آشکارا به دشمنى با من بر خاسته است، اکنون که انصار یارى خود را از من دریغ داشته و مهاجرین از ما بریده‏اند و سایر مردم چشم خود را بسته‏اند، با دلى لبریز از خشم و کینه از خانه بیرون شدم و شکست خورده و ناامید باز گشتم، اى کاش پیش از این ذلّت و خوارى مرده بودم. امیر مؤمنان در حالى که سعى مى‏کرد، فاطمه زهرا سلام الله علیها را دلدارى بخشد، فرمود:
اى دختر برگزیده جهانیان و اى باز مانده پیامبر صلى الله علیه واله از عتاب باز ایست، چون من در دینم ناتوان نشده ‏ام، بدان آنچه خداوند برایت فراهم ساخته بهتر است! و آنگاه فاطمه زهرا سلام الله علیها فرمود: خداوند براى من کافى است و او بهترین وکیل است.      

     ادامه مطلب...

دوشنبه 91/1/21 .:. 7:41 صبح .:. خادمة الزهراء نظرات ()

 

از حمّاد بن عثمان نقل است که امام صادق علیه السّلام فرمود: وقتى با أبو بکر بیعت شد و خلافت او بر همه مهاجر و انصار محقّق و ثابت شد، فردى را از جانب خود به سرزمین فدک فرستاده و دستور داد تا نماینده حضرت زهرا علیها السّلام را از آنجا اخراج کند. در پى این اقدام حضرت فاطمه علیها السّلام نزد أبو بکر آمده و فرمود: چرا مرا از ارث پدرى محروم نموده و نماینده‏ام را از انجام بیرون کردى، حال اینکه پدرم آنجا را به دستور خدا براى من قرار داده بود؟
أبو بکر گفت: بر این مطلب شاهد بیاور، آن حضرت نیز امّ ایمن را آورد، و او گفت:پیش از اینکه شهادت و گواهى بدهم باید از تو- اى أبو بکر- بپرسم: تو را به خدا قسم آیا این فرمایش پیامبر را قبول دارى که فرمود: «امّ ایمن یکى از زنان بهشتى است»؟

  ادامه مطلب...

چهارشنبه 91/1/16 .:. 8:25 عصر .:. خادمة الزهراء نظرات ()

[در زمان رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله‏] امواج فتنه و آشوب را با سینه کشتیهاى نجات شکافتند، و تاج مفاخرت مردم خودپسند را با محدود نمودن جماعت حیله‏ گر و هواپرست فرو گذاردند، و از مبدء فیض و نور بخوبى استفاضه کردند، [ولى پس از وفات پیامبر] میراث نفوس پاک و طاهره را قسمت کردند، و با غصب هدیّه پیامبر برگزیده؛ سنگینى بار گناه بر دوش کشیدند، گویا با چشم خود مى‏ بینم که شما کورکورانه همچون شتر چشم بسته بدور آسیاب مى‏ گردید. بخدا سوگند که اگر اجازه مى‏ داشتم سرهاى شما را مانند درو کردن محصول هاى رسیده با داس هاى برنده و تیز و آهنین از تن جدا مى‏ ساختم، و کاسه سر دلیرانتان را آنچنان مى ‏شکافتم که چشم هایتان مجروح شده؛ به هراس و حیرت افتید، زیرا من از وقتى که خود را شناختم پیوسته جمعیتهاى انبوه را پراکنده ساخته و لشکرها را نابود مى ‏کردم، و نظام و تشکیلات زیر زمینى شما را بهم مى ‏زدم، و آن روز که در میادین جنگ سران کفر را قلع و قمع مى‏ کردم شما در خانه ‏هاى خود لمیده بودید! آرى من همان پیشواى دیروزتان هستم [که در غدیر خمّ با من بیعت نمودید]، به خدا سوگند که نیک مى‏ دانم شما نمى‏ خواهید نبوّت و خلافت در خانواده ما جمع شود، زیرا هنوز کینه‏ هاى بدر و احد را از خاطر نبرده ‏اید. سوگند به خدا اگر بگویم که تقدیر خداوند در باره [عذاب‏] شما چیست از شدّت اضطراب استخوان دنده‏ هاى شما مانند داخل شدن دندانهاى پرگار آسیاب در جسم شما فرو خواهد رفت. اگر [به خلافت شما] اعتراض کنم آن را حمل بر حسد خواهید کرد، و اگر سکوت کنم خواهید گفت پسر أبو طالب از مرگ ترسید، هرگز هرگز!! اکنون این سخن در باره من گویند؟! این من بودم که طعم مرگ را به دشمنان مى‏چشاندم، و در شبهاى تیره و تار داخل مى‏شدم و در میادین جنگ دو شمشیر سنگین و دو نیزه بلند همراه داشتم، و در اوج جنگ و کارزار بیدقهاى مخالفین را سرنگون مى ‏کردم، آرى این من بودم که هر اندوه و گرفتگى را از رخسار مبارک رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله بر طرف مى ‏ساختم،
بس کنید! که سوگند به خدا؛ اشتیاق من به مرگ از علاقه یک بچّه شیرخواره به پستان مادر بیشتر است! خدا شما را مرگ دهد! اگر حقیقت حال شما را از آیات قرآن بیان کنم مانند ریسمان چاه عمیق؛ مرتعش و مضطرب شده، و حیران و سرگردان از خانه بیرون آمده و سر به بیابان گذارید! ولى از این کار چشم پوشى کرده و زندگى را بر خود ساده و آسان مى‏ گیرم، تا در نهایت با دست خالى و دور از خوشی هاى دنیایى و با دلى پاک و عارى از هر سیاهى لقاى پروردگارم را دریابم، و این را بدانید که دنیاى شما در نظر من مانند ابرى است که در هوا برخاسته و پهن و ضخیم گشته [سپس بى ‏هیچ بارشى‏] پراکنده شود.
شتاب مکنید، زود باشد که پرده ‏هاى تیره غفلت و بى‏ خبرى بر طرف شده و نتیجه بد و زشت کردارتان را ببینید، و میوه آن دانه‏ هاى تلخى که کاشتید بصورت سموم کشنده و مهلک درو کنید، و این را بدانید که خداوند بهترین حاکم، و رسول با کرامت او خصم شما، و روز قیامت؛ توقّفگاه شما خواهد بود، امیدوارم که خدا آنجا را تنها موقف شما قرار داده و شما را به هلاکت برساند، و السّلام على من اتّبع الهدى!!.

 برای خواندن جواب نامه امیرالمؤمنین به ادامه مطلب رجوع کنید       ادامه مطلب...

چهارشنبه 91/1/16 .:. 7:32 عصر .:. خادمة الزهراء نظرات ()

تاریخ اسلام از برخورد نامناسب خلیفه دوم با

1- بیعت گرفتن از امیرالمؤمنین علی

هنگامی که گروهی از مأمورین ابوبکر به سرکردگی عمر به خانه ی .بیت الاحزان،ص111و116

سوزاندن در خانه حضرت علی علیه السلام از مسایل مورد اجماعی علمای شیعه است و منابع اهل سنّت سعی در مخفی کردن آن داشته اند. اما جالب اینجاست که نقلهای آنها نیز نشان از آتش گرفتن خانه دارد گرچه بازهم تعصّبات جاهلی مانع از اعتراف صریح به واقعه شده است. به عنوان نمونه در بعضی از منابع«تهدید عمر به سوزاندن» در بعضی دیگر آوردن قبس(شعله آتش)، در منابع دیگری هیزم خواستن ذکر شده است. غافل از اینکه هر عاقلی با جمع کردن میان این روایات به این نتیجه می رسد که خانه میلانی،سید علی،مظلومیه الزهرا

2- قباله فدک

پس از احتجاج -لااقل در یکی از موارد- ابوبکر دچار احساسات شد و قباله فدک را به برگردانید. پس از گرفتن قباله آن حضرت در بین راه با عمر برخورد کردند و عمر پس از اصرار حضرت زهرا سلام الله علیها با نواختن سیلی به صورت حضرت، قباله ی فدک را از ایشان پس گرفت.سیره حلبی،ج3،ص400  


چهارشنبه 91/1/16 .:. 6:2 عصر .:. خادمة الزهراء نظرات ()

 

 غالباً دیده مى‏شود زن و شوهرهائى که همدیگر را خیلى دوست دارند ها! خیلى با هم دعوا مى‏کنند؛ چون توقّع دارد، مرد از این زنش توقّع دارد، چون دوستش دارد، توقّع دارد که تو باید در من فانى بشوى، اطاعت محض کنى! چرا آن کار را کردى؟! چرا آن کار را کردى؟! من دوست نداشتم!
زن نسبت به مرد همین ادّعا را دارد، مى‏گوید: من دوست دارم تو را در خودم فانى کنم، به مرحله تجاذب معنوى برسانم، این کار را کردى آن کار را کردى، خلاف میل من بود! دعوا مى‏شود، این‏ایراد مى‏کند، آن‏ایراد مى‏کند، ایرادها زیاد مى‏شود، روى چى؟ روى هیچى! چون همدیگر را دوست دارند. امّا اگر دوست نداشته باشند ها! هزار تا کار زشت هم‏این بکند، کار خلاف هم او بکند کَکَش نمى‏گزد، ربطى به او ندارد.
خوب توجّه کنید! عاشق تا هنگامیکه یک ذرّه از خودیّت در او هست، معشوق او را قبول نمى‏کند! مى‏گوید: تو عاشق منى پس‏این خودپسندى چیست؟! پس چرا غیر من در ذهن تو هست؟ چرا یاد غیر من مى‏کنى؟!
مثال مى‏زنند مى‏گویند: مجنون پشت سرِ لیلى داشت راه مى‏رفت، لیلى گفت: چیه تو پشت سر من افتادى و دنبال من مى‏آئى؟! گفت: از تو با جمال‏تر و زیباتر و نیکوتر در عالم نیست، من عاشق این جمالم! گفت: پس این کیست پشت سر من دارد راه مى‏آید؟! او که از من قشنگ‏تر است! تا مجنون نگاه کرد او را نگاه کند لیلى یک سیلى آبدارنما به پس‏گردن او [زد] گفت: اى دروغگوى در عشق! تو به من مى‏گوئى که از تو زیباتر در دنیا نیست تا من مى‏گویم او، رویت را آنطرف مى‏کنى؟! این معنى صدق در عشق است یا نه؟! تو دروغ مى‏گوئى، تو دروغ مى‏گوئى! تو عاشق صادق نیستى، عاشق صادق آن است که فانى در معشوق بشود!
دندان پیغمبر در احد شکست، دندان اویس هم در قرَن شکست! این دو روح یکى شده بود؛ یعنى اویس از خود وجود نداشت، هر چه داشت فانى پیغمبر بود. اینقدر مطیع بود که مادرش اجازه نداد زیاد در مدینه بماند، آمد دید پیغمبر نیستند، برگشت و امر خدا را که امر پیغمبر است، و امر مادر که امر پیغمبر و خدا است اطاعت کرد، و تا آخر عمر اویس پیغمبر را ندید! بااین شدّت علاقه‏اش به پیغمبر! چون این پیغمبر را دوست دارد قوانین پیغمبر رااینطور حفظ مى‏کند.

قسمتی از سخنرانی علامه طهرانى


سه شنبه 91/1/15 .:. 9:55 عصر .:. خادمة الزهراء نظرات ()
.:. کدنویسی : وبلاگ اسکین .:. گرافیک : ثامن تم .:.
درباره وبلاگ

امکانات وب


بازدید امروز: 21
بازدید دیروز: 52
کل بازدیدها: 175799