سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کلام ناب اسلامی
ثامن تم
طراح قالب
ثامن تـــم

[در زمان رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله‏] امواج فتنه و آشوب را با سینه کشتیهاى نجات شکافتند، و تاج مفاخرت مردم خودپسند را با محدود نمودن جماعت حیله‏ گر و هواپرست فرو گذاردند، و از مبدء فیض و نور بخوبى استفاضه کردند، [ولى پس از وفات پیامبر] میراث نفوس پاک و طاهره را قسمت کردند، و با غصب هدیّه پیامبر برگزیده؛ سنگینى بار گناه بر دوش کشیدند، گویا با چشم خود مى‏ بینم که شما کورکورانه همچون شتر چشم بسته بدور آسیاب مى‏ گردید. بخدا سوگند که اگر اجازه مى‏ داشتم سرهاى شما را مانند درو کردن محصول هاى رسیده با داس هاى برنده و تیز و آهنین از تن جدا مى‏ ساختم، و کاسه سر دلیرانتان را آنچنان مى ‏شکافتم که چشم هایتان مجروح شده؛ به هراس و حیرت افتید، زیرا من از وقتى که خود را شناختم پیوسته جمعیتهاى انبوه را پراکنده ساخته و لشکرها را نابود مى ‏کردم، و نظام و تشکیلات زیر زمینى شما را بهم مى ‏زدم، و آن روز که در میادین جنگ سران کفر را قلع و قمع مى‏ کردم شما در خانه ‏هاى خود لمیده بودید! آرى من همان پیشواى دیروزتان هستم [که در غدیر خمّ با من بیعت نمودید]، به خدا سوگند که نیک مى‏ دانم شما نمى‏ خواهید نبوّت و خلافت در خانواده ما جمع شود، زیرا هنوز کینه‏ هاى بدر و احد را از خاطر نبرده ‏اید. سوگند به خدا اگر بگویم که تقدیر خداوند در باره [عذاب‏] شما چیست از شدّت اضطراب استخوان دنده‏ هاى شما مانند داخل شدن دندانهاى پرگار آسیاب در جسم شما فرو خواهد رفت. اگر [به خلافت شما] اعتراض کنم آن را حمل بر حسد خواهید کرد، و اگر سکوت کنم خواهید گفت پسر أبو طالب از مرگ ترسید، هرگز هرگز!! اکنون این سخن در باره من گویند؟! این من بودم که طعم مرگ را به دشمنان مى‏چشاندم، و در شبهاى تیره و تار داخل مى‏شدم و در میادین جنگ دو شمشیر سنگین و دو نیزه بلند همراه داشتم، و در اوج جنگ و کارزار بیدقهاى مخالفین را سرنگون مى ‏کردم، آرى این من بودم که هر اندوه و گرفتگى را از رخسار مبارک رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله بر طرف مى ‏ساختم،
بس کنید! که سوگند به خدا؛ اشتیاق من به مرگ از علاقه یک بچّه شیرخواره به پستان مادر بیشتر است! خدا شما را مرگ دهد! اگر حقیقت حال شما را از آیات قرآن بیان کنم مانند ریسمان چاه عمیق؛ مرتعش و مضطرب شده، و حیران و سرگردان از خانه بیرون آمده و سر به بیابان گذارید! ولى از این کار چشم پوشى کرده و زندگى را بر خود ساده و آسان مى‏ گیرم، تا در نهایت با دست خالى و دور از خوشی هاى دنیایى و با دلى پاک و عارى از هر سیاهى لقاى پروردگارم را دریابم، و این را بدانید که دنیاى شما در نظر من مانند ابرى است که در هوا برخاسته و پهن و ضخیم گشته [سپس بى ‏هیچ بارشى‏] پراکنده شود.
شتاب مکنید، زود باشد که پرده ‏هاى تیره غفلت و بى‏ خبرى بر طرف شده و نتیجه بد و زشت کردارتان را ببینید، و میوه آن دانه‏ هاى تلخى که کاشتید بصورت سموم کشنده و مهلک درو کنید، و این را بدانید که خداوند بهترین حاکم، و رسول با کرامت او خصم شما، و روز قیامت؛ توقّفگاه شما خواهد بود، امیدوارم که خدا آنجا را تنها موقف شما قرار داده و شما را به هلاکت برساند، و السّلام على من اتّبع الهدى!!.

 برای خواندن جواب نامه امیرالمؤمنین به ادامه مطلب رجوع کنید      

با خواندن این نامه أبو بکر سخت به وحشت افتاده و از سر تعجّب و شگفت ‏زده [رو به جماعت حاضر نموده و] گفت: یا سبحان اللَّه! چه چیز او را تا این حدّ بر من جسور نموده و از غیر من واداشته؟!،
   اى گروه مهاجر و انصار شما نیک مى‏دانید که من در امر فدک پس از فوت رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله با شما مشورت نمودم و شما گفتید: «انبیاء هیچ ارثى از خود باقى نمى‏گذارند، و این گونه اموال باید در قسمت تجهیزات و حفظ مرزها و براى مصارف عمومى مسلمانان هزینه شود»، من نیز رأى شما را پذیرفتم، ولى مدّعى فدک آن را نپذیرفت، و اکنون چون برق درخشنده و غرّش رعد تهدید مى‏کند، و او با اصل خلافت من مخالف است، حال اینکه من مى‏خواستم استعفا داده و از این کار کناره‏گیرى کنم ولى شما قبول نکردید، و عدم پذیرش من فقط بخاطر دورى از مخالفت و فرار از جدال با علىّ بن ابى طالب بود، ما را با علىّ بن ابى طالب چه کار؟ آیا عاقبت کسى که با او ستیزه کند جز شکست است؟
عمر بن خطّاب با شنیدن این سخن عصبانى شده و گفت: فقط توانستى همین کلام را بگویى؟! براستى که تو فرزند کسى هستى که هیچ گاه نه پیشقدم در صحنه نبرد بود، و نه هنگام قحطى و فقر بخشندگى و سخاوت داشت، سبحان اللَّه! چقدر ترسو و دل کوچکى! چه آب گوارا و زلالى را در اختیار تو گذاشتم ولى تو حاضر به نوشیدن آن نیستى، و مى‏خواهى تشنه بمانى، و چه گردنکشانى را در مقابلت مطیع و خاضع کرده و افراد خوش‏فکر و سیاستمدار را در اطرافت گرد آوردم، اگر این اسباب و وسائل نبود که تا الآن علىّ بن ابى طالب استخوانهاى تو را خرد مى‏کرد، پس خدا را شکر و سپاس کن که یارى مرا به‏ تو  عطا فرمود، زیرا هر که از منبر رسول خدا بالا رفت شایسته است که پیوسته شکر گوید.
و این علىّ بن ابى طالب مانند سنگ سختى است که تا منفجر نشود آب از آن نجوشد، و همچون مار خطرناکى است که بى‏افسون و جادو رام نشود، و مانند درخت تلخى است که هر چند به عسل آلوده شود میوه شیرین نخواهد داد، او کسى است که بزرگان و سران کافر قریش را کشته و همه‏اشان را به فضاحت کشانده و نابود ساخته، ولى با این همه تو خاطرت جمع باشد و از تهدید و شدّت او مهراس، و از رعد و برقش مترس، که من کار او را پیش از آنکه بخواهد بتو صدمه‏اى بزند خواهم ساخت!. أبو بکر گفت: تو را بخدا دست از سر من بردار و با این سخنان مبالغه‏آمیز فریبم مده که سوگند بخدا اگر علىّ بن ابى طالب اراده کند تنها با دست چپ خود ما را نابود مى‏کند، و آنچه اکنون سبب نجات و علّت پیروزى ما مى‏باشد تنها سه چیز است و بس: یکى اینکه او تنها و بى‏یاور است، دوم اینکه او مقیّد است که به سفارش پیامبر عمل کند، و سوم اینکه چون سران کافر بیشتر قبائل و طوائف را کشته بهمین خاطر عداوت باطنى مانع دل‏نرمى آنان به او است، و خصومت ایشان به او در مثل مانند جدال شتران نر بر سر مادّه است، در غیر این صورت کار خلافت براى او قطعى و مسلّم بوده و مخالفت ما هیچ تأثیرى نداشت، زیرا دنیا در نظر او همچون کراهت ما از مرگ است، آیا روز احد را از خاطر برده‏اى؟ در آن روز سخت ما همه پا به فرار گذاشته و به بالاى کوه رفتیم، و او در حالى که در محاصره سران و جنگجویان قریش گشته و مرگش قطعى بود با چنان شجاعت و اعمال قدرت همه را از اطراف خود متفرّق کرده و نیزه‏ها و شمشیرهایى که از هر طرف سوى او مى‏آمد رد نموده و با ضربتهاى پى در پى سر از پیکرشان جدا مى‏ساخت و این شعار مى‏سرود که: «یا اللَّه یا اللَّه! یا جبرئیل! یا محمّد یا محمّد! نجات نجات!» سپس به رئیس آنان یورش برده و با ضربتى سر از بدنش جدا ساخت، و بعد از آن پرچمدارشان را با مرکبش از پاى در آورد، و پیوسته تیغ تیز شمشیر را با پیکرشان آشنا مى‏ساخت، با دیدن این رشادت ترس بر جان دشمن افتاده و همگى چون دسته‏اى روباه که از حمله شیر خشمناک نظم خود را از دست مى‏دهند پا به فرار نهادند، و با یادداشت آن خاطره امروز از او توقّعى بیشتر داشتیم، اى عمر ما قادر نبودیم ترس از علىّ را در خود پنهان کنیم، تا اینکه این سخن از تو سرزد که او را بقتل رسانى، و عکس العمل او را خود نیک مى‏دانى، و اگر آیه کریمه وَ لَقَدْ عَفا عَنْکُمْ در باره ما و شما نازل نشده بود همه ما هلاک شده بودیم.
 پس دست از این مرد که با تو کارى ندارد بردار و سخن خالد بر قتل او تو را مفریبد زیرا او جرأت این کار را ندارد، و اگر این کار کند خود خالد أوّل مقتول است، زیرا علىّ از اولاد عبد مناف است همانها که چون به حرکت و هیجان آیند همه را به هراس اندازند، و چون به خشم آیند دریاى خون براه اندازند، خصوصا علىّ بن ابى طالب، که از هر لحاظ سرآمد آن قوم است، و السّلام على من اتّبع الهدى!

احتجاج-ترجمه جعفرى، ج‏1، ص:220 تا 226


چهارشنبه 91/1/16 .:. 7:32 عصر .:. خادمة الزهراء نظرات ()
.:. کدنویسی : وبلاگ اسکین .:. گرافیک : ثامن تم .:.
درباره وبلاگ

امکانات وب


بازدید امروز: 26
بازدید دیروز: 52
کل بازدیدها: 165197