کلام ناب اسلامی | ||
امام ششم (ع) از گفته پدرش از جدش فرمود مسخشدگان از بنى آدم سیزده صنفند که از آنها است میمون و خوک و شب پره و سوسمار و خرس و فیل و کرم سیاه و سگ ماهى و عقرب و سهیل و خارپشت و زهره و عنکبوت. اما میمون ادامه مطلب... پنج شنبه 92/11/3 .:. 7:43 عصر .:. خادمة الزهراء
نظرات ()
عباس روایت مىکند، قال: لما حضرت رسول الله صلى الله علیه و آله الْوَفاةُ، وَ فِى الْبَیْتِ رِجالٌ فیهِمْ عمر بن الخطاب فقالَ رسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله: هَلُّمَ اکْتُبُ لَکُمْ کِتاباً لَنْ تَضِلّوا بَعْدَهُ فَقال عمر: انَّ رَسولَ اللهَ قَدْ غَلَبَهُ الْوَجَعُ، وَ عِنْدَکُمُ الْقُرْآنُ حَسْبُنا کِتابُ اللهِ، فَاخْتَلَفَ اهْلُ الْبَیِت وَ اخْتَصَموا، فَمِنْهُمْ مَنْ یَقولُ: قَرِّبوا یَکْتُبْ لَکُمْ رَسولُ الله صلى الله علیه و آله، وَ مِنْهُمْ مَنْ یقولُ: ما قالُ عُمَرُ،فَلَمّا کَثُرَ اللَّغْطُ وَ اْلِاخْتِلافُ وَ غمّوا رَسولَ اللهِ صلى الله علیه و آله. فقالَ: قُوموا عَنّى! فَقالَ عُبَیْدُ اللهِ بْنِ عَبْدِ اللهِ فَکانَ ابْنُ عبّاس یقولُ: الَّرزِیَّةِ کُلُّ الرَّزِیَّةِ ما حالَ بَیْنَ رَسولِ الله صلى الله علیه و آله وَ بَیْنَ انْ یَکْتُبَ لَهُمْ ذلِکَ الْکِتابَ مِنْ اخْتِلافِهِمْ وَ لَغْطِهِم [1] ابن عباس گوید: چون وفات رسول خدا صلى الله علیه و آله نزدیک شد، و در اطاق آنحضرت جماعتى از جمله عمر بن خطاب حاضر بودند، رسول خدا فرمود: بیاورید (یا نزدیک من بیائید) تا من براى شما چیزى بنویسم که پس از آن ابداً گمراه نگردید، عمر گفت: درد بیمارى بر رسول خدا غلبه کرده و او را بى خویشتن نموده (و بدون تأمّل و تفکر و اختیار سخن میگوید) کتاب خدا براى ما بس است؛ در بین اهل خانه اختلاف افتاد، و نزاع و مخاصمه در گرفت، بعضى از اهل خانه گفتند: براى رسول خدا حاضر سازید آنچه را که مىخواهد، تا براى شما بنویسد، و بعضى دگر طرفدارى از عمر کرده، و همان سخن او را گفتند؛ چون اختلاف شدید شد و صداها بلند شد و رسول الله را به غمّ و اندوه فرو بردند فرمود: از نزد من برخیزید، و بروید! عبید الله بن عبد الله بن عباس گوید: پدرم عبد الله بن عباس پیوسته مىگفت: مصیبت، مصیبت بزرگ همان بود که میان رسول خدا و نوشتهاش فاصله انداختند، و نگذاردند که آن مکتوبى را که در نظر داشت بنویسد، و بعلّت اختلاف و بلند کردن صدا در مجلس آنحضرت مانع از این مهم شدند __________________________________________________ [1]طبقات ابن سعد ج 1 ص 244 امام شناسى، ج1، ص: 271
جمعه 92/10/27 .:. 11:46 عصر .:. خادمة الزهراء
نظرات ()
رسول الله صلى الله علیه و آله در معرّفى و نصب علىّ بن أبى طالب اهتمام بسیار داشت، حتّى در مرض موت توصیه و سفارش مىفرمود و مردم را به پیروى از آنحضرت دعوت مىفرمود، تا سرحدّیکه در همان ساعات آخر حیات کاغذ و قلمى خواستند تا بنویسند درباره امامت آنحضرت آنچه باید بنویسند. ولى افسوس، و هزار افسوس، که عُمَر ادامه مطلب... جمعه 92/10/27 .:. 11:29 عصر .:. خادمة الزهراء
نظرات ()
طبق روایاتیکه دلالت دارد بر آنکه ابو بکر و عمر و عثمان در حکم و علم به أمیر المؤمنین علیه السلام رجوع مىکردند، در «غایة المرام» از مسند احمد حنبل با سلسله اسناد خود روایت کند، از یحیى بن سعید بن مسیب قال: کانَ عُمَرُ یَتَعَوذُ بِاللهِ مِنْ مُعْضَلَةٍ لَیْسَ لَها ابو الْحَسَن [1] عمر در هر مشکلهاى پیش مىآمد، و أمیر المؤمنین علیه السلام براى حلّ آن حاضر نبودند به خدا پناه مىبرد و نیز از موفّق بن احمد، با سلسله سند متّصل خود روایت کرده است، از زید بن على از پدرش، از جدش، از علىّ بن أبى طالب علیه السلام که فرمود: در زمان حکومت عمر، زن آبستنى را به نزد او آوردند که اعتراف بر زناى خود نماید زن اعتراف بفجور نمود، و عمر امر کرد تا او را ببرند و رَجم کنند، زن در راه با علىّ بن أبى طالب برخورد کرد. حضرت فرمود: این زن چه کرده است که او را براى حد مىبرند؟ گفتند: زنا کرده است، و عمر امر کرده است که باید او را سنگسار کرد أمیر المؤمنین زن را نزد عمر برگردانده و فرمودند: آیا تو امر کردى که او را سنگسار کنند؟ ادامه مطلب... جمعه 92/10/27 .:. 8:36 عصر .:. خادمة الزهراء
نظرات ()
در تفسیر کشاف است که از ابن عباس روایت آمده که حسن و حسین بیمار شدند، و رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) با جمعى از صحابه از ایشان عیادت کرد، مردم به على (ع) گفتند چه خوب است براى بهبودى فرزندت فرزندانت نذرى کنى، على و فاطمه، و فضه کنیز آن دو نذر کردند که اگر کودکان بهبودى یافتند سه روز روزه بدارند، بچهها بهبودى یافتند، و اثرى از آن کسالت باقى نماند. ادامه مطلب... جمعه 92/10/27 .:. 4:31 عصر .:. خادمة الزهراء
نظرات ()
در الدر المنثور است که طبرانى و ابن مردویه و ابن عساکر از پسر عمر روایت کردهاند که گفت: از حبشه مردى نزد رسول اللَّه (ص) آمد و عرضه داشت: آیا اجازه هست سؤالى بکنم؟ فرمود: بپرس، اما به منظور فهمیدن بپرس. عرضه داشت یا رسول اللَّه شما هم از نظر رنگ بر ما حبشىها برترى یافتهاید و هم از نظر شکل و هم از نظر نبوت، حال به نظر شما اگر من بدانچه تو ایمان آوردهاى ایمان بیاورم، و بدانچه تو عمل مىکنى عمل کنم، در بهشت با تو خواهم بود؟ فرمود: به آن خدایى که جانم به دست اوست آرى، در بهشت سفیدى روى یک مسلمان سیاه از هزار سال راه دیده مىشود. آن گاه فرمود: هر کس بگوید:" لا اله الا اللَّه" نزد خدا عهدى داشته، و هر کس بگوید:" سبحان اللَّه و بحمده" صد و بیست و چهار حسنه برایش نوشته مىشود، و سوره" هَلْ أَتى عَلَى الْإِنْسانِ حِینٌ مِنَ الدَّهْرِ ... مُلْکاً کَبِیراً" درباره او نازل شده است. مرد حبشى عرضه داشت: آیا دیدگان من هم در بهشت مىبیند آنچه را که دیدگان تو مىبیند؟ رسول خدا (ص) فرمود: آرى. پس مرد حبشى نالهاى کرد تا جان به جان آفرین تسلیم نمود. پسر عمر سپس اضافه کرد که خودم رسول خدا (ص) را دیدم که جنازه او را با دست خود به قبرش سرازیر مىکرد [1]. و در همان کتاب است که احمد در کتاب" الزهد" از محمد بن مطرف روایت کرده که گفت: ناقلى موثق برایم حدیث کرد که مردى سیاه از رسول خدا (ص) از تسبیح و تهلیل مىپرسید، عمر بن خطاب به او گفت: بس کن دیگر چقدر رسول خدا (ص) را اذیت مىکنى. رسول خدا (ص) فرمود: عمر ساکت باش. در این هنگام سوره" هَلْ أَتى عَلَى الْإِنْسانِ حِینٌ مِنَ الدَّهْرِ" بر آن جناب نازل شد، تا آنجا که سخن از بهشت دارد، مرد سیاه از شنیدن آن آیات فریادى کرد که جانش با همان ناله در آمد، و رسول خدا (ص) فرمود: این مرد از شوق بهشت از دنیا رفت [2]. و باز در همان کتاب است که ابن وهب از ابن زید روایت کرده که گفت: رسول خدا (ص) این سوره را قرائت کرد:" هَلْ أَتى عَلَى الْإِنْسانِ حِینٌ مِنَ الدَّهْرِ"، و این سوره وقتى بر آن جناب نازل شد که مردى سیاه چهره نزد آن جناب بود، همین که رسید به صفت بهشت، مرد سیاه نالهاى سر داد و جانش از کالبدش بیرون آمد، رسول خدا (ص) فرمود: شوق به بهشت جان رفیقتان را بیرون کرد [3]. مؤلف: این سه روایت بر فرض که صحیح باشند (و صرفنظر کنیم از اینکه هیچ تناسبى بین آیات آن با وضع آن مرد سیاه ندارد) بیش از این دلالت ندارد که سوره وقتى نازل مىشد آن مرد سیاه هم نزد آن جناب نشسته بوده، و اما اینکه سبب نزول سوره داستان آن مرد بوده، آن روایات دلالتى بر آن ندارد، و این معنا در روایت آخرى روشنتر به چشم مىخورد. و کوتاه سخن اینکه منافاتى میان این سه روایت با نزول سوره در شان اهل بیت (ع) وجود ندارد. / 135 علاوه بر این، روایت پسر عمر که از ظاهرش بر مىآید خود او در داستان آن مرد سیاه حاضر بوده، و با در نظر گرفتن این معنا که پسر عمر وقتى به مدینه هجرت کرد کودکى یازده ساله بوده، خود شاهد بر این است که این قصه در مدینه نازل شده. و نیز در الدر المنثور از نحاس از ابن عباس روایت کرده که سوره انسان در مکه نازل شده [4]. مؤلف: این روایت خلاصه حدیث طویلى است که نحاس آن را در کتاب" الناسخ و المنسوخ" آورده، و خود سیوطى آن را در کتاب" اتقان" نقل کرده [5] و این حدیث معارض با حدیثى است که با طرق بسیار از ابن عباس نقل کرد که گفت: سوره انسان در مدینه و در شان اهل بیت (ع) نازل شد. از این هم که بگذریم سیاق آیات این سوره و مخصوصا آیه" یُوفُونَ بِالنَّذْرِ" و آیه" وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ ..." سیاق یک داستان واقعى است، که در خارج اتفاق افتاده، و ذکر اسیر در بین کسانى که به دست آن ابرار اطعام شدهاند، بهترین شاهد است بر اینکه این آیات در مدینه نازل شده، چون مسلمانان همانطور که قبلا هم اشاره کردیم در مکه قدرتى نداشتند تا اسیر داشته باشند. __________________________________________________ [1] الدر المنثور، ج 6، ص 297. [2] الدر المنثور، ج 6، ص 297. [3] الدر المنثور، ج 6، ص 297. [4] الدر المنثور، ج 6، ص 297. [5] الاتقان، جزء اول، ص 9. ترجمه تفسیر المیزان، ج20، ص:215تا 216 جمعه 92/10/27 .:. 1:13 صبح .:. خادمة الزهراء
نظرات ()
عمر خود را مجتهد مىدانست و طبق رأى خود رفتار مىکرد، و بسیارى از چیزهائى را که رسول خدا حلال فرموده بود حرام کرد، و تغییراتى در سنّت رسول خدا داد، در این صورت چگونه مىشود از او پیروى کرد؟ در حالى که شیعه و سنّى روایت کنند از رسول اکرم صلّى الله علیه و آله و سلّم که فرمود: ادامه مطلب... پنج شنبه 92/10/26 .:. 8:24 عصر .:. خادمة الزهراء
نظرات ()
.:. کدنویسی : وبلاگ اسکین .:. گرافیک : ثامن تم .:.
|
||
تمامی حقوق مادی و معنوی این وبلاگ متعلق به مدیر آن می باشد.
|