کلام ناب اسلامی | ||
در سایه ی نخل! کو به کو، منزل به منزل، دیده را دریا کنم گم شوم در اشک، شاید مرگ را پیدا کنم پای رفتن دِه خداوندا! من افتاده را تا روم بیرون ز شهر و، گریه در صحرا کنم رو بگیرم از علی، یا از حسن، یا از حسین؟! ناله از داغ پسر، یا گریه بر بابا کنم؟! طالب مرگم، ولی قوت ندارد بازویم تا به سوی آسمان دست دعا بالا کنم تختهی در، صفحهی تاریخ غمهای علی ست من به خون محسنم این صفحه را امضا کنم در دل شب، سنگدلها میبرند از ریشهاش روز اگر در سایهی نخلی، عزا بر پا کنم! من دعا کردم اجل آید ملاقاتم ز راه از چه باید در بروی قاتل خود واکنم؟! کفْن و دفن و قبر من باید نهان ماند ز خلق تا که دشمن را به هر عصر و زمان رسوا کنم غلامرضا سازگار (میثم) یاس کبود(برگزیده مراثی حضرت زهرا:زهرا در بستر شهادت:ص97 جمعه 92/12/23 .:. 6:50 عصر .:. خادمة الزهراء
نظرات ()
حلالم کن! به وقت مرگ، پر کردم ز خون چشمتر خود را که تنها میگذارم بین دشمن، همسر خود را خدایا! اولین مظلوم عالم را تو یاری کن که امشب میدهد از دست، تنها یاور خود را دلم خواهد که بر خیزم ز جا و بازویش گیرم دل شب چون نهد بر قبر پنهانم، سر خود را اجل ای کاش در آن ماجرا میبست چشمم را نمیدیدم نگاه دردناک دختر خود را! شهادت میدهد فردا به محشر عضو عضو من که کشتند این جماعت، دختر پیغمبر خود را! علی جان! گریه کن تا عقدهیی از سینه بگشایی مکن حبس اینقدر آه دل غمپرور خود را برای بار دوّم، زانویت خم میشود فردا که امشب میدهی از دست، رکن دیگر خود را! حلالم کن! حلالم کن! حلالم کن! حلالم کن! خدا حافظ که گفتم با تو حرف آخر خود را غلامرضا سازگار (میثم) یاس کبود(برگزیده مراثی حضرت زهرا:زهرا در بستر شهادت:ص96
جمعه 92/12/23 .:. 6:36 عصر .:. خادمة الزهراء
نظرات ()
کشتند صد بارم! سراپا دردم و، جان کندن دائم بود کارم نهادم چشم در بر در، تا اجل آید به دیدارم! قدمهایم چنان لرزد به هنگام خرامیدن که دستی بر سر زانو بود، دستی به دیوارم! برو ای عمر! از دستم که من با مرگ، مانوسم بیا ای مرگ! یاری کن که من از عمر، بیزارم! طرفدار علی بودم که بین آنهمه دشمن نشد جز شعلهی آتش در آنجا، کس طرفدارم! گهی در خانه، گه بین در و دیوار، گه کو چه خدا داند چه آمد بر سرم؟ کشتند صد بارم! دلم بهر علی می سوخت چون قنفذ مرا میزد! نگاه غربت او بیشتر میداد آزارم نگفتم راز خود با هیچکس، اما خدا داند نمیآید به هم از درد، یکشب چشم بیدارم! به بازار محبت، نقد جان بگرفتهام بر کف که غمهای دل مظلوم عالم را خریدارم از آن فخرست شعر و شاعری بر (میثمت) زهرا! که از روز ازل وقف شما گردیده، اشعارم غلامرضا سازگار (میثم) یاس کبود(برگزیده مراثی حضرت زهرا:زهرا در بستر شهادت:ص95 جمعه 92/12/23 .:. 6:30 عصر .:. خادمة الزهراء
نظرات ()
نشان مرگ! امشب به نخل آرزویم برگ پیداست بر چهرهی زردم نشان مرگ پیداست امشب مرا در بستر خود واگذارید بیمار بیت وحی را، تنها گذارید دوران هجرم رو به اتمام ست امشب خورشید عمرم بر لب بام ست امشب خجلت زده از روی فرزندان خویشم اسما! تو تنها وقت رفتن باش پیشم! چون روز آخر بود، کار خانه کردم گیسوی فرزندان خود را شانه کردم دیدی چه حالی در نمازم بود اسما؟! این آخرین راز و نیازم بود، اسما! آخر نگاه خویش را، سویم بیفکن میخوابم اینک، پرده بر رویم بیفکن دیدی اگر خامش به بستر خفتهام من راحت شدم، پیش پیمبر رفتهام من! شبها برایم بزم اشک و غم بگیرید در خانهی آتش زده، ماتم بگیرید! از من بگو با زینب آزادهی من بر چیده نگذارد شود سجادهی من من رفتم اما، یادگارم، زینب، اینجاست روح مناجات و دعایم، هر شب اینجاست غلامرضا سازگار (میثم) یاس کبود(برگزیده مراثی حضرت زهرا:زهرا در بستر شهادت:ص94 جمعه 92/12/23 .:. 6:10 عصر .:. خادمة الزهراء
نظرات ()
.:. کدنویسی : وبلاگ اسکین .:. گرافیک : ثامن تم .:.
|
||
تمامی حقوق مادی و معنوی این وبلاگ متعلق به مدیر آن می باشد.
|