کلام ناب اسلامی | ||
بابا! فاطمه کیست؟! دخترم! او را نه از من، که از «او» بایدت شنید! «او»؟! او کیست؟ بابا! دخترم! او، هموست، که از اوست، و با او، همه چیز، همه کس، همه جا، همه حال! و هر جامد، و جنبنده، دلش، به دنبالش! و جویای کویش، و پویای راهش، و گویایش، ثناء را! بابا! نکند «خدا» ی را میگویی؟! آری، دخترم! خدای را میگویم! «او»! از فاطمه میگوید؟! آری، دخترم! او، میگوید این را: آن زمانی که زمان یاد ندارد، چه زمان، در مکانی که مکان یاد ندارد، چه مکان، نه «شبی» بود، نه «روزی» و نه «چرخی» نه «جهان» نه «پری» بود نه «جبریل» و نه «دوزخ» نه «جنان» دل من در پی یک واژه بی «خاتمه» بود اولین واژه که آمد به نظر «فاطمه» بود ز طفیل «گِلِ» او ساخته ام «دنیا» را جبرئیل و فلک و آدم و هم حوا را ز ازل، تا به ابد، هر چه و هر کس هستند، همه مدیون رخ «فاطمه» من هستند در میان همه آثار که از من برجاست همه ی دار و ندارم، گل روی زهراست! بابا! آنچه گفتی، همه زیبا، همه نغز، اما، من، نتوانم فهمید! دخترم! نه تو، که «من»، و «همه»، در این «وادی»، چونان «تو»، «طفلان» رهیم! فاطمه واژه بی خاتمه:ص32تا35 جمعه 93/12/22 .:. 10:32 عصر .:. خادمة الزهراء
نظرات ()
روزی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در مسجد نشسته بود و اصحاب به دورش حلقه زده بودند. پیرمردی با لباسهای ژولیده و حالتی رقّتبار از راه رسید، ضعف و پیری توان را از او ربوده بود، پیامبر به سویش رفت و جویای حالش شد. آن مرد پاسخ داد: ای رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم، فقیری پریشان حالم، گرسنهام مرا طعام ده، برهنه هستم مرا بپوشان، بینوایم گرهی از کارم بگشا. پیامبر فرمود: اکنون چیزی ندارم ولی «راهنمای خیر چون انجامدهندهی آن است». سپس او را به منزل فاطمه علیهاالسلام راهنمایی کرد. پیرمرد فاصلهی کوتاه مسجد و خانهی فاطمه علیهاالسلام را طی کرد و دردش را برای او گفت. زهرا علیهاالسلام فرمود: ما نیز اکنون در خانه چیزی نداریم، سپس گردنبندی را که دختر حمزة بن عبدالمطلب به او هدیّه کرده بود از گردن باز کرد و به پیرمرد فقیر داد و فرمود: این را بفروش انشاءاللَّه به خواستهات برسی. مرد بینوا گردنبند را گرفت و به مسجد آمد. پیامبر همچنان در میان اصحاب نشسته بود. عرض کرد: ای پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم، فاطمه علیهاالسلام این گردنبند را به من احسان نمود تا آن را بفروشم و به مصرف نیازمندیام برسانم. پیامبر گریست. عمّار یاسر عرض کرد: یا رسولالله! آیا اجازه میدهی من این گردنبند را بخرم؟ پیامبر فرمود: هر کس خریدارش باشد خدا او را عذاب ننماید. عمّار یاسر از اعرابی پرسید: گردنبند را چند میفروشی؟ مرد بینوا گفت: به غذایی از نان و گوشت که سیرم کند، لباسی که تنم را بپوشاند و یک دینار خرجی راه که مرا به خانهام برساند. عمّار پاسخ داد: من این گردنبند را به بیست دینار طلا و غذا و لباسی و مرکبی از تو خریدم. عمّار مرد را به خانه برد و او را سیر کرد، لباسی را به او پوشاند، او را بر مرکبی سوار کرد و بیست دینار طلا هم به او داد، آن گاه گردنبند را با مشک خوشبو ساخت و در پارچهای پیچید و به غلام خود گفت: این را به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم تقدیم کن، خودت را هم به او بخشیدم. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نیز غلام و گردنبند را به فاطمه بخشید. غلام نزد فاطمه آمد. آن حضرت گردنبند را گرفت و به غلام فرمود: من تو را در راه خدا آزاد کردم. غلام خندید. فاطمه علیهاالسلام راز خندهاش را پرسید. پاسخ داد: ای دختر پیامبر! برکت این گردنبند، مرا به خنده آورد که گرسنهای را سیر کرد، برهنهای را پوشاند، فقیری را غنی نمود، پیادهای را سوار نمود، بندهای را آزاد کرد و عاقبت هم به سوی صاحب خود برگشت.اگر نبود فاطمه:ص13تا14 ای جان عالمی به فدات بی بی جان خدا لعنت کند دشمنان وقاتلین و غاصبین حقتان را و منکرین فضائلتان را جمعه 93/12/22 .:. 9:28 عصر .:. خادمة الزهراء
نظرات ()
سه شنبه 91/2/5 .:. 8:18 صبح .:. خادمة الزهراء
نظرات ()
قصص الأنبیاء(قصص قرآن) 720 دوشنبه 91/1/21 .:. 8:10 صبح .:. خادمة الزهراء
نظرات ()
دوشنبه 91/1/21 .:. 7:41 صبح .:. خادمة الزهراء
نظرات ()
تاریخ اسلام از برخورد نامناسب خلیفه دوم با 1- بیعت گرفتن از امیرالمؤمنین علی
هنگامی که گروهی از مأمورین ابوبکر به سرکردگی عمر به خانه ی .بیت الاحزان،ص111و116 سوزاندن در خانه حضرت علی علیه السلام از مسایل مورد اجماعی علمای شیعه است و منابع اهل سنّت سعی در مخفی کردن آن داشته اند. اما جالب اینجاست که نقلهای آنها نیز نشان از آتش گرفتن خانه دارد گرچه بازهم تعصّبات جاهلی مانع از اعتراف صریح به واقعه شده است. به عنوان نمونه در بعضی از منابع«تهدید عمر به سوزاندن» در بعضی دیگر آوردن قبس(شعله آتش)، در منابع دیگری هیزم خواستن ذکر شده است. غافل از اینکه هر عاقلی با جمع کردن میان این روایات به این نتیجه می رسد که خانه میلانی،سید علی،مظلومیه الزهرا 2- قباله فدک پس از احتجاج -لااقل در یکی از موارد- ابوبکر دچار احساسات شد و قباله فدک را به برگردانید. پس از گرفتن قباله آن حضرت در بین راه با عمر برخورد کردند و عمر پس از اصرار حضرت زهرا سلام الله علیها با نواختن سیلی به صورت حضرت، قباله ی فدک را از ایشان پس گرفت.سیره حلبی،ج3،ص400 چهارشنبه 91/1/16 .:. 6:2 عصر .:. خادمة الزهراء
نظرات ()
.:. کدنویسی : وبلاگ اسکین .:. گرافیک : ثامن تم .:.
|
||
تمامی حقوق مادی و معنوی این وبلاگ متعلق به مدیر آن می باشد.
|