کلام ناب اسلامی | ||||
در تفسیر على بن ابراهیم و در توضیح آیه قُتِلَ أَصْحابُ الْأُخْدُودِ [1] آمده است: «ذانوس» یا «ذونواس» از پادشاهان حمیر که خود را یوسف نام نهاده بود با گروهى از هواداران خویش که آنها نیز یهودى مسلک بودند به جنگ با اهالى نجران پرداخت. آنها همچنان بر دین مسیح پایدار مانده بودند و از حاکم خود عبدالله بن بریا تبعیت مىکردند. ذانوس بعد از اشغال نجران از مردم آنجا خواست که میان پذیرش یهودیت یا سوختن در آتش یکى را برگزینند. مسیحیان آتش را برگزیدند آنگاه ذانوس دستور داد حفرههایى را در زمین ایجاد کرده و میانش را با هیزمهاى بسیار افروختند. گروهى از مسیحیان در میان آن گودالها سوزانده شدند و عدهاى دیگر نیز مثله گردیدند. مىگویند تعداد کشته شدگان در آنروز به بیست هزار نفر رسید. [2] امام باقر (ع) مىفرمایند: میان امیر المؤمنین (ع) و یکى از اسقفهاى مسیحى بحثى در مورد اصحاب اخدود[3] مطرح بود تا آنکه على (ع) فرمودند: خداوند پیامبرى از میان مردم حبشه را براى راهنمایى آنها بسویشان مبعوث گردانید اما آنها وى را تکذیب نموده و میان گودالى که انباشته از هیزمهاى شعلهور بود، انداختند. متعاقب شهادت او هر کس را که از آئین وى حمایت مىکرد نیز درون آتش افکندند تا آنکه نوبت به زنى رسید که نوزادى دو ماهه را در آغوش داشت. نگاه معصومانه کودک باعث شد که آنزن براى مدتى از تصمیم خود منصرف شود اما در این لحظه کودک به سخن آمده و گفت: مادر جان با هم به درون آتش رویم این کار در راه خدا بسیار ناچیز است. از على (ع) پرسیده شد در میان مجوسیان چه حکمى جاریست؟ آنحضرت در پاسخ فرمودند: آنها اهل کتاب بوده و پیامبرى داشتند تا آنکه روزى پادشاه آنها در حال مستى با مادر و خواهر خود در آمیخت و از شرم گناهى که مرتکب گشته بود راه گریزى نداشت لاجرم نکاح با محارم را حلال شمرد و هر کس را که از دستورش سرپیچى مىکرد میان حفرههایى از آتش مىسوزانید. [4] امام باقر (ع) مىفرمایند: مردى از سپاهیان عمر بر ناحیهاى از شام تسلط پیدا کرد. مردم آن دیار بر اسلام گردن نهادند و او تصمیم گرفت در محلى از شهر آنها مسجدى بنا نماید اما هر بار که ستونهاى مسجد را بالا مىبرد بدون هیچ دلیلى فرو مىریخت آن شخص نامهاى به عمر نوشت و از او استمداد طلبید. عمر نیز از على (ع) در این زمینه راهنمایى خواست. امیرالمومنین در پاسخ فرمودند: در آن محل پیامبرى بدست قومش کشته شده و همانجا مدفون گشته است. مىبایست جنازه او را که هنوز آغشته به خون تازه است از آن محل خارج کرده و به مکانى دیگر منتقل سازید. در آنصورت بناى مسجد استوار خواهد ماند. [5] در روایتى دیگر آمده است که على (ع) به عمر فرمودند: آنجا قبر پیامبرى از اصحاب اخدود است که داستانش معروف مىباشد. [6] ابن عباس مىگوید: خداوند جرجیس را که اصالتا رومى و در فلسطین سکونت داشت مامور ساخت تا حکمران شام را به یکتاپرستى دعوت نماید اما پادشاه ستمگر دستور داد با تیغهاى دندانهدار بر بدن او کوبیده سپس جسم غرق به خونش را در داخل ظرفى از سرکه انداختند آنگاه پارچهاى زبر را بر زخمهاى او کشیده و بوسیله تکه آهنى سرخ شده بدنش را سوزانیدند. با این حال جرجیس در برابر مرگ مقاومت کرد تا آنکه حکمران دستور داد میخهایى را بر رانها و زانوان و زیر پاهاى او کوبیدند اما جرجیس همچنان مقاومت مىکرد. در مرحله بعد میخهایى بزرگ را بر سرش کوبیدند بطوریکه تکههاى مغز له شده از آن بیرون مىآمد. سپس سرب گداخته شدهاى را در محل سوراخهاى سرش خالى کردند از آن سو ستونى را که هیجده مرد توانا قادر به جابجایىاش نبودند بر روى سینه جرجیس قرار دادند شبانگاه فرشتهاى به سراغ او آمد و بشارتش داد که خداوند نهایتا او را از فتنه ظالمان نجات خواهد بخشید و وى را به شکیبایى دعوت کرد و گفت ترا چهار بار خواهند کشت. اما دوباره به قدرت خداوندى مجدداً زنده خواهى گشت صبح روز بعد پادشاه تمام جادوگران را گرد خود جمع نمود تا هر کس نهایت توان خود را براى از پاى درآوردن جرجیس بکار گیرد. تا آنکه ساحرى مقدارى سم را که قادر بود تمام مردم زمین را نابود سازد در غذاى او ریخت اما باز هم مرگ سراغ جرجیس نیامد. جادوگر که این معجزه را مشاهده کرد به وى ایمان آورد و حکمران نیز دستور قتلش را صادر نمود. بعد از آن پادشاه بدن قطعه قطعه شده جرجیس را داخل چاهى انداخت. یکروز که حکمران و اطرافیانش مشغول خوردن غذا بودند. گرد بادى سیاه همراه با رعد و برق بسوى شام آمد. کوهها به لرزه درآمد بطوریکه همه پنداشتند عذابشان نزدیک است. در اینحال میکائیل بر فراز چاه حاضر گشت و از جرجیس خواست به اذن خداوند از جاى برخیزد و نزد پادشاه رود و آنها را بار دیگر به خداپرستى دعوت نماید مىگویند: فرمانده یکى از لشکرها به اتفاق چهار هزار نفر به جرجیس ایمان آوردند اما پادشاه دستور داد تا همه آنها را گردن زنند او سپس تکهاى از مس گداخته شده را فراهم آورده و جرجیس را روى آن نشاند سپس سرب داغ را درون دهان او ریخت و دستور داد به چشم و سرش میخهایى را بکوبند و در محل سوراخ شده سرب بریزند با اینحال باز جرجیس کشته نشد تا آنکه آتشى افروخته و بعد از سوزانیدن او خاکسترش را به باد دادند. خداوند به فرشتگان خود دستور داد بقایاى خاکستر او را در محل جمع نموده و دوباره وى را زنده ساخت. اینبار وقتى جرجیس به میان مردم بازگشت شخصى از او پرسید ما بر چهارده تخت نشستهایم و میزى بزرگ در برابرمان است. اینها هر یک از درختى خاص تهیه گردیده است که بعضى از آنها داراى میوه است و بعضى دیگر ثمرهاى نمىدهد. از خداوندت درخواست کن تا بر هر یک از این چوبها پوست و برگ و میوه خاص خودش بروید. چیزى نگذشت که تمام آن چوبهاى خشکیده مجدداً سبز گردیده و بر رویشان میوههاى مختلف ظاهر گشت پادشاه که بازگشت مجدد جرجیس را دید دستور داد پاهایش را از یکدیگر گشوده و ارهاى را در میان سرش نهند آنگاه او را از وسط به دو نیم کنند سپس بدنش را داخل دیگى از قیر و گوگرد و سرب انداخته و ذوب نمایند. کمى بعد اسرافیل دیگ حاوى پیکر مطهر جرجیس و بقایاى ذوب گشته او را وارونه ساخت و از او خواست تا به اذن خداوند زنده گردد. او نیز در برابر حیرت حاضران بار دیگر حیات یافت. در این موقع زنى متدین به او گفت: ما گاوى داشتیم که زندگیمان از راه درآمد آن اداره مىگشت اینک آن گاو مرده است جرجیس به آن زن گفت عصایم را بر بدن حیوانات بزن و از او بخواه که باذن خداوند زنده شود زن نیز چنین کرد و وقتى معجزه جرجیس را دید بدو ایمان آورد. پادشاه که از جرجیس به ستوه آمده بود مىگفت: اگر این ساحر را به حال خود رها سازم یقینا تمام قوم مرا به هلاکت خواهد رسانید. آنگاه دستور داد همه مردم شمشیر بدست بسوى او حمله آورند جرجیس خطاب به مردم گفت در کشتن من عجله بخرج ندهید آنگاه سر به سوى آسمان بلند کرد و گفت خداوندا اگر تو بت پرستان را نابود کردى اسم مرا نیز در زمره شکیبایان درگاهت که براى تقرب به تو هر بلا و سختى را به جان خریدند، ثبت فرما، لحظهاى بعد جرجیس در میان برق شمشیرهاى مردم به لقاء لله پیوست. و اما آن انسانهاى غفلت زده که کار را تمام شده مىپنداشتند در آستانه ورود به شهرشان دچار عذاب الهى گشتند و همگى نابود شدند. [7] امام صادق (ع) مىفرمایند: روزى زنى به خدمت رسول اکرم (ص) رسید و آنحضرت وى را مورد تفقد و مهربانى قرار داده و فرمودند: او دختر پیامبرى بنام خالد بن سنان است که قومش از ایمان به او خوددارى مىورزیدند. بادى سوزان به نام «نار الحرثان» سالى یکبار بر آبادى آنان مىوزید و همه چیز را با خود نابود مىساخت. مردم از خالد خواستند آتش سوزان را از آنان دور سازد. در عوض آنها نیز تعهد خواهند سپرد بدین او گرایش پیدا کنند. روز موعود فرا رسید و خالد بن سنان مسیر وزش باد را بطرف غارى منحرف نمود و خود نیز داخل آن غار گردید. مدتى گذشت و چون بازگشت خالد بطول انجامید مردم گمان بردند او طعمه آتش گردیده است اما لحظهاى بعد او را دیدند که نجوا کنان مىگوید: بنى عبس فکر مىکردند من هرگز باز نخواهم گشت! خالد که ماموریت خویش را به انتها برده بود از مردم خواست تا طبق قرارشان به یکتاپرستى گرایش پیدا نمایند اما آنها از پذیرش خواسته وى سرباز زدند تا آنکه خالد بن سنان به آنها گفت: من در فلان روز از دنیا خواهم رفت و شما مرا به خاک خواهید سپرد مدتى بعد گلهاى از گورخران که پیشاپیش آنها گورخرى دم بریده حرکت مىکند بر سر قبر من حاضر خواهند گشت. در آنهنگام آرامگاه مرا بشکافید و از من پیرامون آنچه مىخواهید سؤال کنید. روزى که گورخران بر سر مزار وى تجمع نمودند گروهى از مردم به نبش کنندگان قبر خالد گفتند: شکافتن قبر او به نفع شما تمام نخواهد شد چرا که در دوران زندگیش بدو ایمان نیاوردید چگونه بعد از مرگش اینچنین خواهید بود. [8] «سیوطى» به نقل از «عبدالله بن سهل عسگرى» متوفى به سال 395 مىگوید: آتشى که از میان زمین خارج مىشد و مردم عبس را با مشکلاتى مواجه مىنمود «نار الحرتین» نامیده مىشود و خالد بن سنان عبسى که در زمره پیامبران است آن آتش را از میان برد. خلیل در این باره شعرى سروده است:
«مانند آتش حرتین در سرزمین عبس، آن آتش داراى آنچنان نعره مهیبى است که پرده گوش مردان شنوا را پاره خواهد نمود». با توضیحى که سیوطى داده است معلوم مىشود که نام آن آتش (حرتین) بوده است و آنچه در بقیه نسخهها وارد گشته مثل «نار الحدثان» اشتباه مىباشد. زندیقى از حضرت صادق (ع) پرسید آیا خالد بن سنان در میان مجوسیان نیز به تبلیغ آئین پیامبرى خود پرداخت؟ آنحضرت پاسخ دادند: خالد تنها عربى بادیه نشین است و هیچگاه به مقام نبوت نائل نگردید. [10] البته روایات پیرامون تائید نبوت خالد بسیار به چشم مىخورد و احادیثى از قبیل آنچه از نظرتان گذشت بیشتر بر اساس اعتقادات و پرسشهاى زندیقهاى منکر خدا تنظیم گشته است. ______________________________ [2] تفسیر قمى- ج 2- ص 414. [3] اخدود به گودالهاى عمیق زمین گفته مىشود و جمع آن اخادید است و اصحاب اخدود همراهان رعایاى ذو نواس حمیرى هستند که بدستور او حفرههایى را براى سوزاندن مسیحان نجران ایجاد کردند. مجمع البحرین- ج 1- ص 625 [4] بحار- ج 14- ص 439. [5] بحار- ج 14- ص 440. [6] بحار- ج 14- ص 440. [7] بحار- ج 14- ص 445 و عرائس- ص 243 و کامل ابن اثیر- ج 1- ص 214، این حدیث از طریق امامیه وارد نگشته است و بیشتر با مسلک اهل تسنن مطابقت دارد، انه هو العالم بالصواب. [8] کافى- ج 8- ص 282. [9] بحار- ج 14- ص 448 به نقل از شرح شواهد مغنى سیوطى. [10] احتجاج- ص 346. داستان پیامبران یا قصههای قرآن از آدم تا خاتم، ص: 635تا640 دوشنبه 92/10/30 .:. 9:12 عصر .:. خادمة الزهراء
نظرات ()
.:. کدنویسی : وبلاگ اسکین .:. گرافیک : ثامن تم .:.
|
||||
تمامی حقوق مادی و معنوی این وبلاگ متعلق به مدیر آن می باشد.
|