کلام ناب اسلامی | ||
عمر خود را مجتهد مىدانست و طبق رأى خود رفتار مىکرد، و بسیارى از چیزهائى را که رسول خدا حلال فرموده بود حرام کرد، و تغییراتى در سنّت رسول خدا داد، در این صورت چگونه مىشود از او پیروى کرد؟ در حالى که شیعه و سنّى روایت کنند از رسول اکرم صلّى الله علیه و آله و سلّم که فرمود: ایُّهَا النّاسُ وَ اللهِ ما مِنْ شَىْءٍ یُقَرَّبُکُمْ مِنَ الْجَنَّة وَ یُباعِدُکُمْ مِنَ النّارِ الّا وّ قّدْ امَرْتُکُمْ بِهِ، وَ ما مِنْ شَىْءٍ یُقَرِّبُکُمْ مِنَ النّارِ وَ یُباعِدُکُمْ مِنَ الْجَنَّة الّا وَ قَدْ نَهَیْتُکُمْ عَنْهُ [1] «اى مردم هیچ چیز شما را به بهشت نزدیک و از آتش دور نمىنمود الّا آنکه من شما را به آن امر کردم، و هیچ چیز شما را به آتش نزدیک و از بهشت دور نمىنمود مگر آنکه من شما را از آن نهى کردم». و نیز فرمود: حَلالُ مُحَمَّدٍ حَلالٌ الى یَوْمِ الْقِیامَة وَ حَرامُ مُحَمَّدٍ حَرامٌ الى یَوْمِ الْقِیامَة «حلال محمد حلال است تا روز قیامت، و حرام محمّد حرام است تا روز قیامت». علّامه امینى [2] و علّامه طباطبائى [3] گویند: اخْرَجَ الطَّبَرِىُّ فِى الْمُسْتَبینِ عَنْ عُمَرَ انَّهُ قالَ: ثَلاثٌ کُنَّ عَلى عَهْدِ رَسُولِ اللهِ صلّى الله علیه و آله و سلّم انَا مُحَرِّمُهُنَّ وَ مُعاقِبٌ عَلَیْهِنَّ: مُتْعَة الْحَجِّ، وَ مُتْعَة النَّساءِ، وَ حَىَّ عَلىخَیْرِ الْعَمَلِ فِى الْاذانِ. «طبرى در کتاب «مستبین» با سلسله سند متّصل خود از عمر روایت کند که گفت: سه چیز در زمان رسول خدا بوده است لکن من آنها را حرام مىکنم و هر کس بجا آورد او را عقاب مىکنم: متعه حجّ و متعه زنان و گفتن حَىَّ عَلى خَیْرِ الْعَمَلِ در اذان». و نیز طبرى در «تاریخ» خود با سلسله سند متّصل خود از عمران بن سواء روایت کند که: عمران مىگوید: «نماز صبح را با عمر خواندم، عمر در نماز سُبْحانَ [4] را و یک سوره را با آن خواند و سپس برخاست و منصرف شد. من با او برخاستم، گفت: آیا حاجتى دارى؟ گفتم: بلى حاجت دارم. گفت: با من بیا. من با او رفتم، چون داخل منزل شد به من اجازه ورود داد و خود در روى تختى که هیچ چیز بر روى آن نبود نشست. گفتم: آمدهام تو را نصیحتى کنم. گفت: مرحبا به پند دهنده هر صبح و شام. گفتم: امّت تو، بر تو چهار چیز را عیب مىشمارند. در این حال شلّاق کوتاه خود را که به درّه معروف است یک سر آنرا در زیر چانه و سر دیگر آنرا روى ران خود قرار داد و سپس گفت: بگو ببینم چه مىگوئى؟ گفتم: امّت مىگویند که: تو عمره تمتّع را در ماههاى حجّ حرام کردى و رسول خدا حرام ننمود و ابو بکر نیز حرام ننمود و عمره تمتّع حلال است. گفت: آیا حلال است؟ اگر مردم در ماههاى حجّ عمره تمتّع بجا آوردند آنرا از رفتن به میقات براى احرام حجّ کافى مىدانند، بنابر این نتیجه عمل آنها در آن سال فقط عمره بوده و حجّ آنها خراب و کوفته و له خواهد شد در حالى که حجّ حُسن و نظارت و طراوتى است از نضارت و حُسنهاى خدا، و من در این حکم کار صحیحى انجام دادم. وَ لَوْ انَّهُمُ اعْتَمَرُوا فى أشْهُرِ الْحَجِّ رَأَوْها مُجْزِیَة مِنْ حَجِّهِمْ فَکانَتْ قائِبَة قَوْبِ عامِها فَقُرعَ حَجُّهُمْ وَ هُوَ بَهاءٌ مِنْ بَهاءِ اللهِ، وَ قَدْ اصَبْتُ. [5] گفتم: و امّت مىگویند که: تو متعه نساء را حرام کردى در حالى که از طرف خدا جایز شمرده شده است، و ما در سابق با یک کفّ از طعام استمتاع مىنمودیم و بعد از سه استمتاع در سه مرحله متفاوت جدائى ابدى حاصل مىکردیم. [6] گفت: رسول خدا صلّى الله علیه و آله و سلّم متعه را در زمان ضرورتى جایز شمرد و سپس مردم به وسعت و گشایش رسیدند و از آن به بعد یاد ندارم یکى از مسلمانان به آن عمل کرده، یا آن عمل را تکرار کرده باشد و الآن هم اگر کسى بخواهد با یک کفّ از طعام عقد کند و بعد از سه طلاق مفارقت جوید مانعى ندارد، و من در حکم به تحریم متعه کار صحیحى انجام دادم. گفتم: و چنین حکم کردهاى که اگر کنیزى از مولاى خود بچّهاى بزاید فوراً آزاد مىشود با آنکه مولا او را آزاد نکرده باشد. گفت: الْحَقْتُ حُرْمَة بِحُرْمَة و ما ارَدْتُ الَّا الْخَیْرَ و اسْتَغْفِرُ اللهَ [7] من به جهت احترام فرزند که آزاد است احترام مادر او را رعایت کردم و حکم به آزادى او نمودم، در این عمل اراده خیر و خوبى کردم. گفتم: امّت از تو شکایت دارند که رعیّت را به شدّت و تندى حرکت مىدهى و با خشونت و تعب مىرانى. در این حال عمر آن شلّاق کوتاه خود را به هم پیچد و دستى از اوّل آن تا آخر آن کشید و پس از آن گفت: انَا زَمیلُ مُحَمَّدٍ- وَ کانَ زامِلَهُ فى غَزْوَة قَرْقَرَة الْکُدْرِ- فَوَ اللهِ انّى لَارْتِعُ فَاشْبعُ، وَ اسْقِى فَارْوى، وَ انْهَزُ اللَّفوُتَ، وَ أزْجُرُ الْعَرُوضَ، وَ أذُبُّ قَدْرى، وَ أسُوقُ خَطْوى، وَ أضُمُّ الْعَنُودَ، وَ الْحِقُ الْقَطُوفَ، وَ اکْثِرُ الزَّجْرَ، و اقِلُّ الضُّرْبَ، وَ أشْهَر الْعَصا، وَ أدْفَعُ بِالْیَدِ، لَوْ لا ذلِکَ لَاعْذَرْتُ. عمر گفت: «من هم طراز و هم ردیف محمّد هستم- و در غزوه قَرْقَرَة الْکُدْر روى مرکب در ردیف پیغمبر اکرم نشسته و عدیل او بود- سوگند به خدا که من گلّه را مىچرانم [8] و سیرشان مىکنم، و آب مىدهم و سیراب مىکنم، و شتر سرکش را مىزنم و دفع مىکنم، و ناقه غیر مطیع و متمرّد را زجر و عذاب مىدهم، و به اندازه قدر خودم دفع مىکنم و به قدر گام خود مردم را سوق مىدهم، و شخص منحرف و کجرو را به جمع دعوت مىکنم، و حیوان متمرّد بَد راه را به جماعت ملحق مىنمایم، و زیاد زجر مىکنم لکن کم مىزنم، عصا بلند مىکنم امّا با دست مدافعه مىکنم، و اگر چنین نبود هر آینه من مراتب عذر خواهى خود را بیان مىنمودم». راوى گوید: چون این کلام عمر را براى معاویه نقل کردند، گفت: سوگند به خدا که به احوال رعیّت خود عالم است» [9] در این روایت ملاحظه مىشود که عمر علناً اظهار نظر مىکند. اوّلًا احکامى را که از نزد خود بر خلاف احکام رسول خدا اجرا کرده است صحیح مىشمارد و مىگوید: من در این امور اصابه به واقع کردهام و کار صحیح انجام دادم. ثانیاً- خود را زَمیل یعنى هم طراز و هم ردیف پیغمبر مىشمرد و مىگوید: همان طور که پیغمبر داراى نظر و اجتهاد بوده است من هم داراى نظر و اجتهاد هستم __________________________________________________ [1] «بحار الانوار» ج 15 کتاب الاخلاق ص 18 از «اصول کافى» کلینى (ره). [2] «الغدیر» ج 6 ص 213. [3] «المیزان» ج 4 ص 316. [4] یعنى آیه: «سُبْحَانَ الّذى أسْرى بِعَبدِهِ لیَلٍاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ ...» را تا آخر آیه، و یک سوره تمام را بعد از قرائت حمد قرائت کرد. [5] قوب به معنى جوجه است و قائب یعنى ذا قوب، بنابراین تخمى را که در آن جوجه باشد قائب گویند، و مقوب تخمى است که جوجه آن بیرون آمده باشد. عمر چون حجّ را با احرام از میقات مىداند و احرام از مکّه را بعد از عمل عمره تمتّع کافى نمىداند، همچنان که در سنه حجّة الوداع بعد از تبدیل حجّ افراد به عمره تمتّع و حجّ که لازمه آن احرام حجّ از مکّه است بر رسول خدا اعتراض کردند که این چه حجّى است که بعد از ورود به مکّه و تمتّع، جوانان ما در زیر درخت اراک آرمیده و از سرهاى آنان قطرات غسل جنابت جارى باشد؟ پیغمبر فرمود: امر خداست، دست من نیست. بنابراین عمر حجّ را فقط با احرام از میقات مىداند و احرام از مکّه را بعد از عمره تمتّع صحیح نمىشمارد و مىگوید: حجّى که بعد از تمتّع با زنان بعد از عمره بجا آورده شود حجّ نیست بلکه حجّ ناقص و کوفته شده و لِه شده است. حَج آن است که از میقات شُعْثاً غُبراً عازم عرفات شوند یا اگر در مکّه آیند تمتّع ننموده و با حال احرام صبر کنند تا موسم حجّ برسد. بنابراین کسى که عمره تمتّع بجا آرد آن عمره مانند تخمى است که نتیجه آن که جوجه است خارج شود و دیگر آن تخم بدون جوجه خواهد بود. اگر کسى عمره تمتّع بجا آورد نتیجه آن سال همان عمره اوست و حجّ او صحیح نیست و چون حجّ بهائى است از بهاء خدا لذا از میقات باید محرم براى حجّ شد و در این صورت عمره تمتّع را حرام شمرده و عمل را منحصر به حجّ افراد قرار داده است. اشخاصى که حجّ افراد مىکنند پس از اتمام آن از مکّه خارج شده و از مسجد تنعیم یا جعرّانه محرم مىشوند و به مکّه آمده و عمره مفرده را انجام مىدهند، کما آنکه عائشه چون حائض بود و عمل حجّ را بجا آورد حضرت براى عمره او دستور دادند به مسجد تنعیم برود و از آنجا محرم شود و به مکّه آمده عمل عمره مفرده را بجا آورد. این معنى حرف عمر بود که علناً مىگوید: عمره تمتّع حرام است چون حجّ را مىشکند و حجّ بهاء من الله است. و لیکن ابن اثیر در کتاب لغت، کلام عمر را به طورى دیگر تفسیر مىکند و مىخواهد بگوید که: علّت تحریم عمر عمره تمتّع را این بود که اگر مردم عمره تمتّع را بجا آورند و با حجّ توأم کنند دیگر در ایّام سال به مکّه نیامده و مکّه از معتمرین خالى خواهد ماند. قال فى «النهایة» فى مادّه قَوَبَ: و فى حدیث عمر: «ان اعتمرتم فى اشهر الحجّ رأیتموها مجزئة عن حجّکم فکانت قائبة قوب عامها». ضرب هذا مثلًا لخلوّ مکّة من المعتمرین فى باقى السّنة، یقال: قیبت البیضة فهى مقوبة إذا خرج فرخها منها، فالقائبة البیضة، و القوب الفرخ، و المعنى أنّ الفرخ اذا فارق بیضته لَم یُعد الیها و کذا اذا اعتمروا فى أشهر الحجّ لم یعودوا الى مکّة. و عین این کلام را در «لسان العرب» ذکر مىکند. و لا یخفى آنکه این معنى مراد عمر نیست و آنها مىخواهند با این تفسیر خود روى کلام او را پرده بکشند و توجیه کنند. عمر تصریح مىکند که حجّ کوبیده مىشود در حالى که بهاء است و عمره قائبه قوب یعنى تخم با جوجه آن سال است و وقتى جوجه بیرون آمد تخم خالى مىشود و در آن سال دیگر حجّى نیست. و این خلاف نصّ رسول خدا و قابل هیچ گونه توجیهى نیست، چون در زمان رسول خدا افرادى که حجّ ادا مىکردند بعداً بلافاصله مىتوانستند از مسجد تنعیم محرم شوند، و لازمه حج افراد آن بود که بعد از آن عمره را بجا نیاورند و در بقیه ایّام سال بجا آورند تا مکّه از معتمر خالى نماند. [6] ممکنست معناى و نفارق عن ثلاث بطلاق این باشد که بعد از سه روز استمتاع رها مىکردیم. [7] در روایات اهل بیت، سنّت رسول خدا بر این است که چنانچه کنیزى از مولاى خود بچه آورد و امّ ولد گردد آن کنیز بعد از مردن مولا از سهمیّه ارث بچّه خود آزاد مىشود یعنى قهراً به بچّه مىرسد و چون بچه مالک مادر خود نمىتواند بشود قهراً آزاد مىشود. امّا در زمان حیات مولا بدونِ آنکه مولا اختیاراً او را آزاد کند آزاد نمىشود، ولى عمر مىگوید: من به جهت احترام امّ ولد این حکم را کردم گرچه مخالف حکم رسول خدا باشد. [8]جمله لأرتع از باب افعال است بنابر این معناى ارتع فأشبع این مىشود که: گله را مىچرانم و سیرشان مىکنم، کنایه از آنکه راعى خوبى براى رعیّت هستم (أرْتَعَ الدَّابَّة: جَعَلَها تَرْتَعُ). [9] این روایت را از عمر طبرى در «تاریخ» خود ج 3 ص 29 آورده و در «الغدیر» ج 6 ص 212 از طبرى و از ابن ابى الحدید در «شرح النهج» ج 3 ص 28 نقلًا عن الطبرى و ابن قتیبه روایت مىکند. و در «تفسیر المیزان» ج 4 ص 316 از طبرى و از ابن الحدید در «شرح نهج البلاغه» نقلًا عن ابن قتیبة ذکر مىکند. امام شناسى، ج3، ص: 118تا121 پنج شنبه 92/10/26 .:. 8:24 عصر .:. خادمة الزهراء
نظرات ()
.:. کدنویسی : وبلاگ اسکین .:. گرافیک : ثامن تم .:.
|
||
تمامی حقوق مادی و معنوی این وبلاگ متعلق به مدیر آن می باشد.
|