کلام ناب اسلامی | ||
قالَ الرّاوى: وَ رَکِبَ أصْحابُ عُمَرَ بْنِ سَعْدٍ لَعَنَهُمُ اللَهُ، فَبَعَثَ الْحُسَیْنُ علیه السلام بُرَیْرَ بْنَ خُضَیْرٍ فَوَعَظَهُمْ فَلَمْ یَسْتَمِعوا، وَ ذَکَّرَهُمْ فَلَمْ یَنْتَفِعوا. فَرَکِبَ الْحُسَیْنُ علیه السلام ناقَتَهُ وَ قیلَ فَرَسَهُ- فَاسْتَنْصَتَهُمْ فَأنْصَتوا. فَحَمِدَاللَهَ، وَ أثْنَى عَلَیْهِ، وَ ذَکَرَهُ بِما هُوَ أهْلُهُ، وَ صَلَّى عَلَى مُحَمَّدٍ وَ عَلَى الْمَلَئِکَةِ وَ الانْبِیَآءِ وَ الرُّسُلِ، وَ أبْلَغَ فى الْمَقالِ؛ ثُمَّ قالَ: تَبًّا لَکُمْ أَیَّتُهَا الْجَمَاعَه وَ تَرَحًا! حِینَ اسْتَصْرَخْتُمُونَا وَالِهِینَ، فَأَصْرَخْنَاکُمْ مُوجِفِینَ؛ سَلَلْتُمْ عَلَیْنَا سَیْفًا لَنَا فِى أَیْمَانِکُمْ! وَ حَشَشْتُمْ عَلَیْنَا نَارًا اقْتَدَحْنَاهَا عَلَى عَدُوِّنَا وَ عَدُوِّکُمْ! أَصْبَحْتُمْ إلْبًا لِاعْدَآئِکُمْ عَلَى أَوْلِیَآئِکُمْ بِغَیْرِ عَدْلٍ أَفْشَوْهُ فِیکُمْ، وَ لَا أَمَلٍ أَصْبَحَ لَکُمْ فِیهِمْ! فَهَلَّا- لَکُمُ الْوَیْلَاتُ- تَرَکْتُمُونَا؛ وَ السَّیْفُ مَشِیمٌ، وَ الْجَأْشُ طَامِنٌ، وَ الرَّأْىُ لَمَّا یُسْتَحْصَفْ!؟ وَ لکِنْ أَسْرَعْتُمْ إلَیْهَا کَطَیْرَه الدَّبَى! وَ تَدَاعَیْتُمْ إلَیْهَا کَتَهَافُتِ الْفَرَاشِ! فَسُحْقًا لَکُمْ یَا عَبِیدَ الامَّه! وَ شُذَّاذَ الاحْزَابِ! وَ نَبَذَه الْکِتَابِ! وَ مُحَرِّفِى الْکَلِمِ! وَ عُصْبَه الاثَامِ! وَ نَفَثَه الشَّیْطَانِ! وَ مُطْفِى السُّنَنِ! أَ هَؤُلَآءِ تَعْضُدُونَ؟! وَ عَنَّا تَتَخَاذَلُونَ؟! أَجَلْ وَ اللَهِ غَدْرٌ فِیکُمْ قَدِیمٌ! وَشَجَتْ إلَیْهِ أُصُولُکُم! وَ تَأَزَّرَتْ عَلَیْهِ فُرُوعُکُم! فَکُنْتُمْ أَخْبَثَ ثَمَرٍ شَجًا لِلنَّاظِرِ! وَ أُکْلَه لِلْغَاصِبِ! أَلَا وَ إنَّ الدَّعِىَّ ابْنَ الدَّعِىِّ قَدْ رَکَزَ بَیْنَ اثْنَتَیْنِ: بَیْنَ السِّلَّه وَ الذِّلَّة؛ وَ هَیْهَاتَ مِنَّا الذِّلَّة. یَأْبَى اللَهُ ذَلِکَ لَنَا وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ، وَ حُجُورٌ طَابَتْ وَ طَهُرَتْ، وَ أُنُوفٌ حَمِیَّه، وَ نُفُوسٌ أَبِیَّه؛ مِنْ أَنْ نُؤْثِرَ طَاعَة اللِئَامِ عَلَى مَصَارعِ الْکِرَامِ. أَلَا وَ إنِّى زَاحِفٌ بِهَذِهِ الاسْرَة مَعَ قِلَّه الْعَدَدِ، وَ خَذْلَه النَّاصِرِ. ثُمَّ أَوْصَلَ کَلَامَهُ بِأَبْیَاتِ فَرْوَه بْنِ مُسَیْکٍ الْمُرَادِىِّ: فَإنْ نَهْزِمْ فَهَزَّامُونَ قِدْمًا وَ إنْ نُغْلَبْ فَغَیْرُ مُغَلَّبِینَا (1) وَ مَا إنْ طِبُّنَا جُبْنٌ وَ لَکِنْ مَنَایَانَا وَ دَوْلَه ءَاخَرِینَا (2) إذَا مَا الْمَوْتُ رَفَّعَ عَنْ أُنَاسٍ کَلَاکِلَهُ، أَنَاخَ بِآخَرِینَا (3) فَأفْنَى ذَلِکُمْ سُرَوَآءَ قَوْمِى کَمَا أَفْنَى الْقُرُونَ الاوَّلِینَا (4) فَلَوْ خَلَدَ الْمُلُوکُ إذًا خَلَدْنَا وَ لَوْ بَقِىَ الْکِرَامُ إذًا بَقِینَا (5) فَقُلْ لِلشَّامِتِینَ بِنَا أَفِیقُوا سَیَلْقَى الشَّامِتُونَ کَمَا لَقِینَا (6) ثُمَّ أَیْمُ اللَهِ! لَا تَلْبَثُونَ بَعْدَهَا إلَّا کَرَیْثما یُرْکَبُ الْفَرَسُ، حَتَّى تَدُورَ بِکُمْ دَوْرَ الرَّحَى! وَ تَقْلَقَ بِکُمْ قَلَقَ الْمِحْوَرِ! عَهْدٌ عَهِدَهُ إلَىَّ أَبِى عَنْ جَدِّى؛ فَأَجْمِعُوا أَمْرَکُمْ وَ شُرَکَآءَکُمْ ثُمَّ لَا یَکُنْ أَمْرُکُمْ عَلَیْکُمْ غُمَّه ثُمَّ اقْضُوا إِلَىَّ وَ لَا تُنظِرُونِ! إِنِّى تَوَکَّلْتُ عَلَى اللَهِ رَبِّى وَ رَبِّکُم مَّا مِن دَآبَّة إِلَّا هُوَ ءَاخِذٌ بِنَاصِیَتِهَآ إنَّ رَبِّى عَلَى صِرطٍ مُّسْتَقِیمٍ. اللَهُمَّ احْبِسْ عَنْهُمْ قَطْرَ السَّمَآءِ! وَ ابْعَثْ عَلَیْهِمْ سِنِینَ کَسِنى یُوسُفَ! وَسَلِّطْ عَلَیْهِمْ غُلَامَ ثَقِیفٍ، فَیَسُومَهُمْ کَأْسًا مُصَبَّرَه! فإنَّهُمْ کَذَّبُونَا وَ خَذَلُونَا وَ أَنْتَ رَبُّنَا! عَلَیْکَ تَوَکَّلْنَا! وَ إلَیْکَ أَنَبْنَا! وَ إلَیْکَ الْمَصِیرُ! [1] «چون اصحاب عُمَر بن سعد بر مرکبهاى خود سوار شده و آماده جنگ با حضرت سیّد الشّهداء علیه السّلام شدند، حضرت، بُرَیْرَ بن خُضَیر را براى موعظه لشکر بفرستاد. بُریر هر چه آنان را پند و اندرز داد گوش ندادند، و هر چه آنها را متذکّر و متنبّه نمود از آن سودى نبردند. در اینحال خود حضرت امام حسین علیه السّلام بر ناقه خود- و بعضى گفتهاند بر اسب خود- سوار شد، و آنها را دعوت به سکوت نمود. و چون ساکت شدند، حمد خدا را بجاى آورد، و ثنا بر او فرستاد، و به آنچه موجب عظمت مقام حضرت حقّ بود او را بستود، و درود بر محمّد و فرشتگان و انبیاء و رسولان الهى فرستاد؛ و در خطبه و گفتار بحدّ أتمّ و اکمل در رسانیدن مطلب اهتمام نمود. و سپس فرمود: اى جماعت! زیان و هلاکت بر شما باد! و فقر و نکبت و اندوه نیز از آن شما باد؛ که ما را با شور و وَلَه به فریاد رسى خود خواندید! و ما چون با شتاب براى فریادرسى و دادخواهى شما آمدیم، همان شمشیرى را که متعلّق به ما بوده، و در دست شما نهاده بودیم برهنه نموده و بر سر ما کشیدید! و همان آتشى را که براى دشمنان خود و دشمنان شما جرقّه آن را افروخته بودیم بر ما افروختید! و براى سرکوبى دوستان خود، با دشمنان خود همدست و هماهنگ شدید! با اینکه آن دشمنان، عَدلى را در میان شما رواج نداده و دادى را نگستردند؛ و نه امید خیرى براى خود در آنها دارید. بنابراین، بلیّهها و رسوائیها دامنگیرتان باد! چرا در آن وقتیکه شمشیرها در غلاف بود، و نفوس آرام، و رأىها هنوز در قتال مستحکم نگردیده بود؛ ما را رها ننمودید؟! بلکه مانند سیل ملخ بسوى فتنه گسیل شدید! و مانند پروانه در فتنه به هم ریختید! پس هلاکت و نابودى باد بر شما اى بندههاى امّت ها! و اى افراد کنار زده شده و دور شده از حزبها و جمعیّت ها! و اى پس زنندگان کتاب خدا! و اى تحریف کنندگان کلمات پروردگار! و اى طائفه گناه آفرین! و اى آب و دَمِ دهان شیطان! و اى خاموش کنندگان سنّتهاى الهیّه! آیا شما این جماعت را یار و یاورى مىنمائید و ما را مخذول و تنها و منکوب مىگذارید؟! آرى! سوگند به خدا که این مکر و حیله در شما بى سابقه و تاریخچه نیست! و بر این مکر، اصول و ریشههاى شما پیوسته و آمیخته شده است! و شاخههاى شما بر آن پرورش یافته و نیرو گرفته است! پس شما پلیدترین ثمره این درختید، که در کام صاحبش که ناظر آنست چون خار و استخوان گلوگیر مىگردید! و در کام شخص غاصب و متعدّى لقمه گوارا مىباشید! آگاه باشید که این مرد بى پدر: زنازاده و پسر زنازاده (عُبید الله بن زیاد) مرا بین دو چیز ثابت و میخکوب نموده است: یا با شمشیر جنگ کردن و شربت شهادت نوشیدن، و یا تن به ذلّت و خوارى دادن؛ وهَیْهَاتَ مِنَّا الذِّلَّة، چقدر ذلّت از ما دور است! خداوند بر ما زبونى و ذِلّت را نمىپسندد، و رسول خدا و مؤمنین نمىپسندند، و دامنهاى پاک و پاکیزهاى که ما را در خود پرورش دادهاند، و سرهاى پر حمیّت، و نفسهاى استواریکه ابداً زیر بار ظلم و تعدّى نمىروند، بر ما نمىپسندند که اطاعت فرومایگان و زشت سیرتان را بر قتلگاه کریمان و شرافتمندان ترجیح دهیم! آگاه باشید که من با همین جماعت اندکى که با من هستند، با وجود کمى تعداد و نبودن مُعین و یاور آماده جنگ هستم! و در این حال حضرت خطبه خود را به ابیات فَرْوه بْن مُسَیک مُرادى اتّصال داده و به چند بیت از آن بدین منوال تمثّل نمود: 1- اگر ما غلبه کنیم و پیروزمندانه دشمن را به هزیمت دهیم، این کارِ تازه ما نیست؛ از قدیم الایّام دأب و دَیْدَن ما چنین بوده است. و اگر مغلوب گردیم، پس هیچگاه مغلوب شده نیستیم (به علّت آنکه نیّت ما و اراده ما بر صلاح و تقوى بوده، و این معنى شکست پذیر نیست) 2- عادت و طبیعت ما ترس از مرگ نیست (و بدین جهت نیز به جنگ نیامدهایم که جان خود را دوست داریم، بلکه چون نمىخواهیم دشمن ناپاک بر ما سیطره جوید، براى این منظور آماده نبرد شدهایم؛ چون محال است که تا ما زندهایم او بتواند بر ما چیره گردد) ولیکن دولت و حکومت او تنها و تنها پیوسته به مرگ ماست. 3- اگر مرگ سینه خود را از روى یک دسته از مردم بردارد، بدون شکّ روى یک دسته دیگر از مردم مىخوابد؛ و ابداً انسان را از مرگ گریزى و گزیرى نیست. 4- همین مرگ، اشراف و بزرگان قوم ما را نابود کرد؛ همچنانکه اقوام و طوائف پیشین را نابود کرد. 5- اگر پادشاهان و مقتدران عالم در این جهان جاودانه زیست مىنمودند، ما هم مىتوانستیم مخلّد بمانیم،؛ و اگر بزرگان مىماندند ما نیز باقى بودیم؛ ولى بقاء و خلودى نیست. 6- پس به شماتت کنندگان ما بگوئید: هان بیدار شوید و به هوش آئید! که بزودى آنان نیز مانند ما به مرگ و نیستى مىرسند! و پس از این تمثّل، حضرت به خطبه خود بدین طریق ادامه دادند که: و سوگند بخدا که پس از واقعه شهادتِ من، بدانچه دل بستهاید نمىرسید! و درنگ نمىکنید در این جهان مگر به قدر سوارى یک اسب؛ که ناگاه روزگار، همچون سنگ آسیا به دور شما بگردد و چون محور آسیا در شما گیر کند و شما را به قلق و تشویش و اضطراب اندازد! این عهدى است که پدر من با من، از جدّ من نموده است. حال رأى خود و همدستان خود را روى هم گرد آورید! و مجتمعاً فکر کنید و تصمیم بگیرید که امر شما بر شما پوشیده نماند! و به کردار خود پشیمان نشده و دچار غم و اندوه و حسرت نگردید! آنگاه پس از این تفکّر بدون شتاب زدگى، بر من حمله ور شده و بدونِ هیچ مُهلتى کار مرا تمام کنید! من توکّل بر خداوند نمودم، که پروردگار من و پروردگار شماست. هیچ جنبدهاى در روى زمین نجنبد مگر آنکه تقدیراتش به دست قدرت اوست؛ و حقّاً پروردگار من در راه راست و طریق صواب است. بار پروردگارا! قطرات باران آسمان را بر این قوم فرو بند! و قحط و گرسنگى را بر آنان، چون قحط زمان یوسف مقدّر فرما! و جوان ثقفى را بر آنان بگمار تا آنان را از کاسه تلخ زهرآگین بچشاند! چون آنان ما را تکذیب کرده و به دروغ نسبت دادند، و ما را مخذول و منکوب نمودند! تو هستى پروردگار ما! توکّل بر تو نمودهایم! و بسوى تو انابه و بازگشت داریم! و به سوى تو است تمام بازگشتها». __________________________________________________ [1] این خطبه را در «لهوف» از ص 85 تا ص 88 آورده است. و در «نفس المهموم» ص 149 و 150، و در «مقتل مقرّم» از ص 262 تا ص 264، و در «مقتل خوارزمى» ج 2، ص 6 و 7، و در «ملحقات إحقاق الحقّ» ج 11، ص 624 و 625 آورده است؛ و در «ملحقات» از خوارزمى با همین عباراتى که نقل کردیم با مختصر اختلاف. و از علّامه ابن عساکر دمشقى در تاریخش (بنا بر آنچه در ص 333 از منتخب آن وارد است) نیز با مختصر اختلافى در لفظ وارد است. در «کشف الغمّه» ص 181، مختصرى از آنرا آورده است. و در «تحف العقول» از ص 240 تا ص 242، تحت عنوان نامه حضرت به اهل کوفه ذکر کرده است. و شیخ طبرسى در «احتجاج» در ص 24 و 25، ج 2 از طبع نجف، از مصعب بن عبد الله تا آخر اشعار تمثّل حضرت را آورده است. لمعات الحسین، ص: 71تا80 چهارشنبه 92/8/15 .:. 4:27 صبح .:. خادمة الزهراء
نظرات ()
.:. کدنویسی : وبلاگ اسکین .:. گرافیک : ثامن تم .:.
|
||
تمامی حقوق مادی و معنوی این وبلاگ متعلق به مدیر آن می باشد.
|