
تا در بیت الحرام از آتش بیگانه سوخت کعبه ویران شد، حریم از سوز صاحبخانه سوخت
شمع بزم آفرینش با هزاران اشگ و آه شد چنان، کز دودِ اهش سینه کاشانه سوخت
آتشى در بیت معمورِ ولایت شعله زد تا أبد زان شعله، هر معمور و هر ویرانه سوخت
آه از آن پیمان شکن کز کینه خمّ غدیر آتشى افروخت تا هم خمّ و هم پیمانه [1] سوخت
لیلى حسن قِدَم، چون سوخت از سر تا قدم همچو مجنون، عقلِ رهبر را دل دیوانه سوخت
گلشن فرّخ فر توحید، آن دم شد تباه کز سُمُومِ شرک، آن شاخ گل فرزانه سوخت
گنج علم و معرفت شد طمعه أفعى صفت تا که از بیداد دونان گوهر یکدانه سوخت
حاصل باغ نبوّت، رفت بر باد فنا خرمنى در آرزوى خامِ آب و دانه سوخت
کرْکَسِ دون، پنجه زد بر روى طاوس أزل عالمى از حسرت آن جلوه مستانه سوخت
آتشى آتشپرستى در جهان أفروخته
خرمن إسلام و دین را تا قیامت سوخته
سینهاى کز معرفت گنجینه أسرار بود کى سزاوار فشارِ آن در و دیوار بود؟ امام شناسى، ج10، ص: 161
__________________________________________________
[1] در نسخه بدل، خمخانه آمده است.