کلام ناب اسلامی | ||
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلاَیَةِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْأَئِمَّةِ المعصومین عَلَیْهِمُ السَّلاَمُ بحث قرآنی نوروز : * و عاداً و ثموداً و اَصحب الرّسّ و قروناً بین ذلک کثیرا *(سوره فرقان آیه 38) ترجمه : و نیز قوم عاد و ثمود و اصحاب رَسّ و طوایف دیگر بین اینها را به کیفرشان هلاک کردیم.
تفسیر : اصحاب رس و سخنان حضرت رضا علیه السّلام در مورد«اصحاب الرّس» ابوالصّلت هروى گوید:حضرت رضا علیه السّلام از پدران بزرگوارش از امام حسین علیهم السّلام نقل کردند که سه روز قبل از شهادت حضرت علىّ علیه السّلام مردى از اشراف تمیم به نام عمرو،نزد آن حضرت آمده، درباره اصحاب الرّسّ،چنین سؤالاتى نمود: اصحاب الرّس در چه زمانى مىزیستند؟ مسکن آنان کجا بود؟ پادشاه آنان چه کسى بود؟ آیا خداوند پیامبرى سوى آنان فرستاد یا نه؟ چگونه از بین رفتند؟در قرآن نام آنان هست ولى از اخبارشان مطلبى ذکر نشده است، ؟؟ حضرت فرمودند:درباره مطلبى سؤال کردى که قبل از تو کسى چنین سؤالى از من نپرسیده بود،و بعد از من نیز کسى در باره آن مطلبى برایت نقل نخواهد کرد مگر از قول من،و هیچ آیهاى در قرآن نیست مگر اینکه آن را مىدانم و تفسیرش را نیز مىدانم،و نیز مىدانم در کجا نازل شده،در کوه نازل شده یا در دشت،و در چه زمانى،شب یا روز؟ اینجا (با دست به سینه مبارکشان اشاره نمودند) علم بسیارى است ولى طالبان آن کم هستند و به زودى وقتى مرا از دست دادند پشیمان خواهند شد.
اى تمیمى!داستان آنان چنین بود که:درخت صنوبرى را به نام«شاه درخت»مىپرستیدند،این درخت را یافث بن نوح بر کنار چشمهاى به نام «دوشاب»غرس کرده بود و این چشمه بعد از طوفان،براى نوح علیه السّلام حفر شده بود،و علّت نامگذارى آنان به اصحاب الرّسّ این بود که خانههاى خود را در زمین حفر مىکردند،(رسّ یعنى حفر کردن یا پنهان کردن)و زمانشان بعد از سلیمان بن داود علیهما السّلام بود. دوازده قریه در کنار نهرى از مشرق زمین به نام رسّ داشتند،آن رود نیز به نام آنان رسّ نامیده شده بود.در آن روزگار نهرى پرآبتر و شیرینتر از آن روى زمین نبود و قریههایى بیشتر و آبادتر از آنها وجود نداشت،نام آنها به ترتیب عبارت بود از:آبان،آذر،دى،بهمن،اسفندار، فروردین،اردىبهشت،خرداد،مرداد،تیر،مهر،شهریور،و بزرگترین شهر آنان،اسفندار بود که پادشاه در آن مىزیست،نام او ترکوذ بن غابور بن یارش بن سازن بن نمرود بن کنعان بود که این آخری فرعون زمان ابراهیم علیه السلام بود. آن چشمه و صنوبر در همین شهر بود، و در هر قریه دانهاى از میوه آن صنوبر کاشته بودند و آن دانه رشد کرده،درخت عظیمى شده بود، آب آن چشمه و رودخانهها را حرام کرده بودند و نه خود و نه چهارپایانشان از آن نمىنوشیدند و هر کس چنین مىکرد او را مىکشتند و مىگفتند:این آب، مایه حیات خدایان ماست،و شایسته نیست کسى از حیات و زندگى آنها چیزى کم کند،و خود و چهارپایانشان از رود رسّ که قریهها در کنار آن بنا شده بود،استفاده مىکردند،و در هر ماه از سال،در هر قریه،عیدى معیّن کرده بودند که اهل آن قریه جمع شده و بر درخت بزرگ آن آبادى،پشه بندى از حریر که داراى انواع نقش و نگار بود نصب مىکردند،سپس گاو و گوسفندهائى آورده و براى درخت قربانى مىکردند و بر آن قربانىها هیزم ریخته،آتش مىزدند و آنگاه که دود آن قربانىها به هوا رفته و بین آنها و آسمان حائل مىشد و دیگر نمىتوانستند آسمان را ببینند،در برابر درخت،به سجده مىافتادند و گریه و زارى مىکردند تا از آنها راضى شود،و شیطان نیز مىآمد و شاخههاى درخت را حرکت مىداد و از تنه آن همچون کودکى فریاد مىزد که:اى بندگانم!از شما راضى شدم،راحت و خوشحال باشید،آنان هم سر از سجده برداشته،شراب مىنوشیدند و موسیقى مىنواختند و سنج مىزدند و آن روز و شب را به همان حال سپرى مىکردند و سپس مىرفتند. و عجم ها نام ماههاى خود را از نام این آبادىها گرفتند و ماههاى خود را آبان ماه،آذر ماه،و غیره نامیدند؟؟،چون اهل آن قریهها مىگفتند:این عید فلان ماه است و آن عید فلان ماه و در زمان عید،بزرگترین آبادى،کوچک و بزرگ آنان، در آن شهر جمع مىشدند و در نزد چشمه و صنوبر،چادرى از حریر که انواع نقش و نگار بر آن بود،برمىافراختند.این چادر دوازده در داشت که هر درى مربوط به اهل یک قریه مىشد،آنان در خارج از چادر در مقابل صنوبر سجده کرده و قربانىهائى چند برابر قربانى درخت قریههاى کوچکتر،ذبح مىکردند،و شیطان نیز نزد آن درخت مىآمد و صنوبر را به شدّت تکان مىداد و با صداى بلند از درون آن سخن گفته،و بیش از وعد و وعیدهاى تمام شیاطین به آنان وعده و وعید مىداد، و آنان سر از سجده برمىداشتند و از شدّت شادى و نشاط از حال مىرفتند و از شدّت شرابخوارى و اشتغال به موسیقى،توان صحبت کردن نداشتند،و دوازده روز و شب،به عدد اعیادشان در تمام سال،به همان حال مىگذراندند و سپس مىرفتند. چون کفر به خدا،و عبادت غیر خدا در میان آنان طولانى گشت، خداوند عزّ و جلّ پیامبرى از بنى اسرائیل از فرزندان یهودا بن یعقوب سوى آنان فرستاد و مدّت زمانى طولانى در بین آنان بوده و آنان را به عبادت خداوند عزّ و جلّ و شناخت ربوبیّت او دعوت مىکرد،ولى از او پیروى نکردند،و وقتى آن پیامبر دید که آنان به شدّت غرق در ضلال و گمراهى هستند و دعوت او را بسوى رشد و رستگارى ردّ مىکنند،در عید شهر بزرگ آنها شرکت کرد و گفت:خدایا این بندگان تو،جز تکذیب من و کفر به تو کار دیگرى نمىکنند، و درختى را که نه فایده دارد و نه ضرر،مىپرستند. تمام درختانشان را خشک کن و قدر و عظمت خود را به آنان بنمایان، صبح روز بعد،درختها خشک شده بود،این مطلب آنان را ترساند و احساس عجز و ناامیدى کردند و به دو گروه تقسیم شدند،گروهى گفتند:این مرد که ادّعا مىکند رسول خداى آسمان و زمین است،خدایان شما را جادو کرده است تا شما را از خدایانتان به سوى خداى خویش متوجّه گرداند،گروه دیگر گفتند:نه،بلکه خدایان شما با دیدن این مرد که از آنان عیبگویى مىکند و در موردشان سخنان نامربوط مىگوید،و شما را به پرستش خداى دیگرى مىخواند،خشمگین شدهاند و زیبایى و بهاى خود را از شما پوشاندهاند تا شما نیز به خاطر آنان خشمگین شوید و انتقام آنان را از این مرد بگیرید. لذا همگى بر آن شدند که او را بکشند،براى این کار لولههاى بلندى از سرب که دهانههاى گشادى داشت،برگرفتند و آنها را از قعر چشمه تا روى آب مثل لولههاى سفالین آبراهه(فاضلاب)بر روى هم سوار کردند،و آب داخل آن (چشمه یا لوله)را کشیدند و سپس در قعر آن چاهى عمیق با دهانه تنگ حفر کردند و پیامبرشان را به درون آن انداختند و صخره بزرگى بر دهانه آن نهادند و آنگاه لولهها را از آب بیرون آوردند و گفتند:اکنون که خدایان دیدند که ما، شخصى را که در بارهشان به بدى سخن مىگفت و ما را از پرستش آنان باز مىداشت کشتیم، و در زیر بزرگترین خدایان دفنش کردیم تا دلش آرام گیرد، امیدواریم که از ما راضى شده باشند و غنچهها و طراوت آنها مثل گذشته به سوى ما باز گردد،آن مردم در تمام روز،صداى ناله پیامبرشان را مىشنیدند که مىگفت:«خداى من،تنگى جا و شدّت ناراحتى مرا مىبینى،به ناتوانى و درماندگىام رحم کن و زودتر قبض روحم فرما،و اجابت دعایم را تأخیر نینداز!»تا بالاخره مرد،خداوند عزّ و جلّ به جبرئیل فرمود:اى جبرئیل!آیا این بندگان من،که صبر و بردبارى من آنها را فریب داده و خود را از خشم من در امان مىپندارند و کس دیگرى غیر از من را مىپرستند و پیامبر مرا کشتهاند، گمان مىکنند که در مقابل غضب من توان مقاومت دارند،یا آیا مىتوانند از محدوده قدرت من خارج شوند؟چگونه؟!و حال آنکه من از کسى که مرا نافرمانى کند و از عقاب من نهراسد،خودم انتقام خواهم گرفت،و به عزّت و جلالم قسم یاد کردهام که آنان را مایه عبرت اهل عالم قرار دهم،و خداوند،آنها را در آن عیدشان جز با بادهاى سرخ رنگ به هراس نیفکند،آنان در آن طوفان حیران شده به هراس افتاده بودند و به یک دیگر پناه مىبردند،سپس زمین در زیر پاهایشان به گوگردى مشتعل تبدیل شد و ابرى سیاه بر آنان سایه افکند و آتشى ملتهب همچون گنبد بر آنان فرو افکند و بدنهایشان در آتش همچون سرب مذاب ذوب شد. پناه مىبریم به خداوند متعال از غضب و عذابش.و لا حول و لا قوّة إلاّ باللّه العلیّ العظیم. ترجمه و متن عیون أخبار الرضا علیه السلام جلد 1 ، بخش: ج 1 ، (صفحه 419) مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر کلمه رس (المیزان جلد 15- صفحه 312) به روایت امام رضا علیه السلام از امیرالمومنین اشاره و سپس در ادامه به دو روایت دیگر می پردازند:
در نهج البلاغه علی (علیه السلام) فرموده : کجایند صاحبان شهرهای رس که پیغمبران خود را کشتند و سنت های مرسلین را خاموش و سنت های جباران را احیا کردند ؟ و در کافی به سند خود از محمد بن ابی حمزه و هشام و حفص از امام صادق (علیه السلام) روایت کرده که گفت : چند نفر زن داخل شدند بر امام صادق (علیه السلام) ، یکی از ایشان از مساحقه (جماع زنان با یکدیگر) پرسید ، حضرت فرمود : حدش همان حد زنا است ، آن زن پرسید : آیا خدای تعالی این مسئله را در قرآن ذکر کرده ؟ فرمود : بلی ، پرسید در کجا است ؟ فرمود : زنان رس . التماس دعا یا علی
یکشنبه 95/1/8 .:. 12:38 صبح .:. خادمة الزهراء
نظرات ()
.:. کدنویسی : وبلاگ اسکین .:. گرافیک : ثامن تم .:.
|
||
تمامی حقوق مادی و معنوی این وبلاگ متعلق به مدیر آن می باشد.
|