کلام ناب اسلامی | ||
رضاخان نیز در هدم أرکان إسلام دمى از پاى ننشست؛ و تا جائیکه توان داشت بکوشید. قتل عام مردم در مسجد گوهرشاد مسجد مقدّس؛ و زنده به گور کردن مجروحین؛ و برداشتن حجاب بانوان،و لباس ملّى و إسلامى، و عِمامَه و کلاه ساده مردم را تبدیل به لباس فرنگى و کراوات (صلیب) و کلاهِ شاپو و تمام لبه نمود. علماء را کشت و زندان کرد؛
و در ربودن جواهرات آستانه مقدّسه حضرت إمام رضا علیه السّلام، و خراب کردن إمامزاده ها و مدارس طلّاب علوم دینیه اهتمام کرد. إداره أوقاف، مصارف مدارس علمیه را که طبق نظر واقفین آن باید براى امور طلّاب آنجا صرف شود؛ صرف فرهنگ غربى، و مدارس اروپائى، و استخرهاى شناى پسران و دختران، و مجالس رقص و موزیک دختران با پسران، و غیرها نمود. در سراسر ایران مدارس طلّاب به صورت مزبله در آمد.دیوارها شکست خورد؛ و سقفها فرو نشست؛ و حجرههاى آن محلّ أسباب و أثاثیه دکانداران مجاورش شد. إسمعیل مِرْآت وزیر معارف آن دوره، إمامزاده یحیى را که در طهران از أعاظم و أکابر إمامزادگان و از علمآء أهْل بیت، و روات أحادیث، و واجب التّعظیم بود؛و داراى بارگاه و حرم و گنبد و صحن و سرائى بود؛ از بنیاد خراب کرد و زمین ورزش و فوتبال نمود، و جواهرات آنرا از جمله یک جفت طاووس مرصّع قیمتى و عتیق را بُرد. یکى از مستشرقین (خاور شناسان) آن زمان هر چه به مِرْآت التماس کرد که بناى این إمامزاده تاریخى است؛ و تاریخ آن از هشتصد سال متجاوز است، شما آنرا خراب نکنید! زمین ورزش در طهران بسیار است، من از پول خودم آنرا ترمیم و تعمیر مى کنم؛ بگذارید این سَنَدِ قدمت و این أثر گرانبهاى عتیق باقى باشد؛ أبداً مؤثّر نیفتاد. إمامزاده را خراب کردند، نه إسمى و نه رسمى، و نه درى و نه ضریحى، هیچ و هیچ. و در همان وقت، یک درخت چنارِ کهن که در نزدیک إمامزاده در کوچه بود؛ و به چنار إمامزاده یحیى معروف بود؛ یک قسمت از تنه آن، از قسمت دیگر جدا شد؛ و نزدیک بود که به کلّى به واسطه سنگینى آن فرو افتد. همین اسمعیل مرأت: وزیر معارف، مبلغ هشتصد تومان آن زمان که معادل چهل مثقال طلا قیمت داشت؛ از بودجه آثار باستانى صرف کرد، تا آهنگران یک کلاف بزرگ آهنین درست کرده؛ و این قسمت را به قسمت دیگر کلاف کردند، و بالنتیجه این أثر باستانى باقى ماند؛ و جزو خدمات او شمرده شد. در شب آنروزى که رضاخان از بندرعبّاس فرار کرد؛ و بر کشتى انگلیسى سوار شد؛ مردم محلّه إمامزاده یحیى، با بیل و کلنگ و آجر و غیرها، جمع شدند؛ و با طرح معماران آن محلّ خواستند إمامزاده را بازسازى کنند. چون وزارت معارف مطّلع گشت، گفت: ما خودمان بازسازى مىکنیم. او بازسازى مختصرى کرد که فعلًا به همانصورت است؛ و مقدار مختصرى از صحن را صحن إمامزاده کرد؛ و بقیه زمین ورزش را مدرسه ساخت. پَهْلَوى دروازه قرآن را در شیراز خراب کرد؛ و با خاک یکسان نمود. دروازه قرآن دروازه اى بود قدیمى، و از قدیمى ترین آثار باستانى به شمار مى رفت. بر فراز دروازه، در بالاى سرِ واردین و خارجین، قرآنى بود که مى گفتند: هفده مَن وزنْ دارد. هر کس از مردم و از سپاهیان و حکام از شیراز بیرون مى رفتند، از زیر دروازه قرآن مى رفتند، یعنى در پناه قرآن، و در تعهّد و التزام به قرآن، و استمداد از روح قرآن، همچنان که ما مسافرین خود را در ابتداى سفر از زیر قرآن ردّ مى کنیم و عبور مى دهیم. و هر کس از مردم و لشگریان و حکام وارد شیراز مى شد؛ از این در وارد مى شد. یعنى در پناه قرآن، و با تعهّد و التزام به قرآن، و استمداد از این صحیفه الهیه، من بناى کار خود را در این شهر مىگذارم. پَهْلَوى أمر کرد: این دروازه را خراب کنند. و در سفرى که به شیراز رفته بود؛ و از زیر دروازه قرآن عبور کرده بود، بر روح اسکتبار و غرور و خودخواهى خودش گران آمد که عبورش از زیر قرآن و در پناه قرآن باشد. هر چه مستشرقین گفتند: این دروازه، از جهت تاریخ، أرزش جهانى دارد؛ و باید باقى باشد؛ فائده اى نکرد. دروازه قرآن را خراب کرد؛ و أثرى از آن نگذاشت. امروز شَبهى به جاى آن ساخته اند. پَهْلَوى جواهرات و نفایس حضرت إمام على بن موسى الرّضا علیه السّلام را برد؛ و از موزه آن حضرت و از حرم مطهّر، و از داخل ضریح مقدّس، آنچه پادشاهان و امراء در مدّت هزار سال آورده و هدیه کرده بودند، همه را برد. فقط یک صندوق طلا در پائین پاى آن حضرت بود: آنرا هم در جشن زفاف پسرش محمّد رضا پهلوى با فوزیه مصرى، به صورت دو عدد گلدان مرصّع در آورده، که وزنش بیست و هفت مَن شد. و از طرف حضرت رضا، آستانه قدس، به عنوان چشم روشنى، به بارگاه داماد و عروس هدیه فرستاد. پَهْلَوى قرآنهاى نفیس خطّى، و کتب نفیس خطّى قدیمى را جمع کرد؛ و هر آنچه را باید به خارج بدهد، داد؛ و بقیه را براى خود در کتابخانه دربار نهاد. و بالأخره بقیه جواهرات دربار را هنگام فرار از کشور آسیب دیده، و دشمن زده، در یک چمدان (جامه دان و صندوق) ریخته؛ و با دست خود برداشته؛ و از خود جدا نمى کرد؛ تا هنگام سوار شدن در بندرعبّاس بر کشتى انگلیسى، مأمور انگلیسى آنرا کرْهاً از دست او مى گیرد؛ و به بقیه جواهراتِ از پیش فرستاده شده، و ذخیره شده در بانکها و دربار سلطنتى خود ملحق مى کند. بارى از آنچه ما در اینجا بیان کردیم؛ به خوبى روشن مىشود که: چقدر گفتار وَهَّابى مسلک هاى تازه به دوران رسیده کشور ما، و جوجه ماشینى هاى ماشین سُعودى و وهابیه که از آنجا تغذّى مى کنند، عَفِنْ و بدبو، و نا زیبا و کریه است. اینها مى گویند: نماز خواندن بر سر قبر إمامان جایز نیست؛ بوسیدن در و دیوار ضریح، بوسیدن چوب و سنگ و فلز است. این گنبدهاى طلا، و درهاى طلا، و صندوقهاى خاتم، به چه درد إمام مىخورد؟ آنها را اگر صرف فقراء و امور خیریه و فرهنگ کنیم بهتر است. توسّل به إمام شرک است. زیارت إمام، زیارت مرده است. إمام با سایر مردم تفاوت ندارد. پیغمبر چون از دنیا رفت، مرده اى بیشتر نیست. جواب آن است که بحمد الله و المنة دوره این یاوه سرائى ها سر آمده است. خیانت شما در این مغالطه ها ظاهر است. و اصولًا چون شما مردمى دروغگو و دروغ پردازید؛ و أمثال و أشباهى از خیانت هاى شما براى مردم بر مَلا شده است؛ دیگر نه دانشجو گوش به سخن شما مى دهد؛ نه دانش آموز، نه بازارى، نه روفته گر کوچه منبع : امام شناسى، ج11، ص:249 تا 252 پنج شنبه 94/10/17 .:. 10:25 عصر .:. خادمة الزهراء
نظرات ()
.:. کدنویسی : وبلاگ اسکین .:. گرافیک : ثامن تم .:.
|
||
تمامی حقوق مادی و معنوی این وبلاگ متعلق به مدیر آن می باشد.
|