کلام ناب اسلامی | ||
ای بلال! نام گل بردی و، بلبل گشت خاموش ای بلال! مادر مظلومه ی ما رفت از هوش، ای بلال! بوستان وحی را بیتالحزن کردی، بس ست با اذان خود مکن ما را سیه پوش ای بلال! دیر اگر خاموش گردی، زودتر گردد ز تو مادر ما را چراغ عمر، خاموش ای بلال! مادر ما بر اذانت گوش داد، اینک تو هم بر صدای گریه ی زینب بده گوش، ای بلال! مرگ پیغمبر، شکسته قامت ما را به هم بار غم مگذار ما را بر سر دوش ای بلال! غنچه، پرپر گشت و گل از دست رفت و باغ، سوخت کرد حق باغیان، گلچین فراموش ای بلال! گرد غم بر روی ما بنشسته و، دانسته بیم خاک گیرد لاله ما را در آغوش، ای بلال! تا زبان حال ما یکسر به نظرم (میثم) ست اشک و خون از چشم اهل دل زند جوش، ای بلال غلامرضا سازگار (میثم) یاس کبود:اذان بلال:ص60-65 دوشنبه 93/1/4 .:. 5:16 عصر .:. خادمة الزهراء
نظرات ()
مزار گمشده! اشک غمت، ستارهی هفت آسمان بلال! در آسمان غربت مولا بمان! بلال! داغ نماز بر دل محراب مانده است انگار سالهاست نگفتی اذان، بلال! این سینه، تنگ ماند و مجال نفس نماند ای بس هجوم حادثه شد بیامان، بلال! ای زخم شانههای نجابت! صبور باش در التهاب کینهی نامردمان، بلال! باغی در بهشت خدا سبز سبز بود شد زرد از تهاجم باد خزان، بلال! زودست تا که مرغ مهاجر، شکسته بال یکباره پر بگیرد ازین آشیان، بلال! زودست تا که آب شود شمع هستیم همراه با تداوم اشک روان، بلال! زودست تا در آینهی غربت علی جز نقش درد و داغ نبینی عیان، بلال! زودست تا مدینه نداند ز فاطمه جز یک مزار گمشدهی بینشان، بلال! زودست تا همیشهی تاریخ انتظار این زخم صبر، تازه شود همچنان بلال! میراث صبر و زخم و شهادت به روزگار ماند برای آل علی جاودان، بلال! جعفر رسولزاده (آشفته) یاس کبود:اذان بلال:ص60 دوشنبه 93/1/4 .:. 5:11 عصر .:. خادمة الزهراء
نظرات ()
اذان بلال! دلم گرفته درین وسعت ملال، بلال! اذان بگوی خدا را! اذان بلال! بلال! من و تو شعله وریم از شرار فتنه، بیا برای اینهمه غربت چو من بنال، بلال! سکوت تلخ تو با درد همنشینم کرد اذان بگوی و ببر از دلم ملال، بلال! هنوز یاد تو، در خاطر زمان جاری است ازین گذشتهی روشن به خود ببال، بلال! دوباره بانگ اذان در مدینه میپیچد؟! سکوت نیست جواب چنین سوال، بلال! اذان اگر تو نگویی، نماز میمیرد بخوان سرود رهایی، بخوان بلال! بلال! به جرم اینکه من از راست قامتان بودم زمانه منحنیمَ خواست چون هلال، بلال! فغان که اهرمنم آن زمان ز پا افکند که بست دست خداوند ذوالجلال بلال! ز جان سوختهی من هنوز شعلهی درد زبانه میکشد از فرط اشتعال، بلال! سرود اینهمه غربت بخوان که بنشیند به چهرهها، عرق شرم و انفعال بلال! درین خزان محبت، سرود سبزت را بخوان برای دل من به شور و حال، بلال! بخوان برای دل من! که میبالد به من شکوه و به تو عشق لا یزال، بلال! کبوتر حرم عشق! بال و پر واکن به شوق آمدن لحظهی وصال، بلال! بخوان! که عمر گل باغ عشق، کوتاهست چو آفتاب، که دارد سر زوال، بلال! برای مرغ مهاجر ز کوچ باید گفت بخوان سرود غمانگیز ارتحال بلال! کمال سنگدلی بین، که سنگ حادثه را مرا زدند به پهلو ترا به بال، بلال! سرود سبز تو با خشم سرخ من، ماند به یادگار برای علی و آل، بلال! محمد علی مجاهدی (پروانه) یاس کبود:اذان بلال:ص58- 59 دوشنبه 93/1/4 .:. 5:7 عصر .:. خادمة الزهراء
نظرات ()
فاطمه سوخت! ای به طوفان بلا، یار علی! همدم آه شرر بار علی! مهر و قهرت، سبب ردّ و قبول فاطمه! روح علی! جان رسول! ای ز سیلی شده نیلی رویت کشت آزردگی پهلویت تا علی را سوی مسجد بردند نازنینْ قلب ترا، آزردند رابط فیض خدا را کشتند مادر زهد و ریا را، کشتند آنکه نان و نمکش را خوردند به تلافی، فدکش را بردند! تا که بیت الشرف فاطمه سوخت عرش را ز آتش غم، قائمه سوخت! هستی شیر خدا رفت ز دست تا که زهرای وی از پای نشست! تقی برانی (برانی) یاس کبود:آشوب سقیفه:ص52 دوشنبه 93/1/4 .:. 4:33 عصر .:. خادمة الزهراء
نظرات ()
این برای او ماندهست! گل خزان شد، صفای او مانده ست رنگ و بوی وفای او، مانده ست رفت زهرا، ولی به گوش علی ناله ی ای خدای او، ماندهست! یا علی گفت و گفت، تا جان داد! این خدایی ندای او، ماندهست در دل ما، که بیت الاحزان ست نالهی وایْ وایِ او، ماندهست در دل ما، که کربلای غم ست نینوایی نوای او، ماندهست زیر این نه رواق گنبد چرخ ناله ی او، صدای او، مانده ست رفت و، زیر زبان لیل و نهار مزه های دعای او ماندهست! گر چه دستش ز دست رفته! ولی کف مشکل گشای او، مانده ست نیمه جانی علی به لب دارد چکند؟! این برای او ماندهست! قصه را، تازیانه میداند در و دیوار خانه، میداند محمد علی مجاهدی (پروانه) یاس کبود:زهرا در بستر شهادت:ص134 دوشنبه 93/1/4 .:. 4:14 عصر .:. خادمة الزهراء
نظرات ()
حیا نکرد! سخت ست پیش چشم پسر زجر مادرش آن بیحیا ز روی حَسَنم حیا نکرد! میدید نالهی حسنم را، ولی زکین رحمی به نالهی پسرم، مجتبی، نکرد ای وای محسنم! که به یک لحظه زاد و مُرد مهلت نداشت، گر به رخم دیده وانکرد! گلچین دهر، چون گل نشکفته پرپرم هرگز گلی ز گلشن هستی جدا نکرد دشمن ز خانه برد علی را کشان کشان تنها به کشتن پسرم، اکتفا نکرد! از تازیانه، قنفذ دون دست برنداشت تا دست من ز دامن مولا جدا نکرد! سید رضا موید (موید) یاس کبود:زهرا در بستر شهادت:ص130 دوشنبه 93/1/4 .:. 4:7 عصر .:. خادمة الزهراء
نظرات ()
مادر نمیماند! چرا مادر نماز خویش را بنشسته میخواند؟! ز فضه راز آن پرسیدم و، گویا نمیداند! نفَس از سینهاش آید به سختی، گشته معلومم که بیش از چند روزی پیش ما، مادر نمیماند! بجان من، تو لب بگشا مرا پاسخ بده فضه! که دیده مادری از دختر خود رو بپوشاند؟! الهی! مادرم بهر علی جان داد، لطفی کن که جای او، اجل جان مرا یکباره بستاند! به چشم نیم باز خود، نگاهم میکند گاهی کند از چهره تا اشک غمم را پاک و، نتواند! دلم سوزد بر او، اما نمیگریم کنار او مبادا گریهی من، بیشتر او را بگریاند! کنار بسترش تا صبحدم او را دعا کردم که بنشیند، مرا هم در کنار خویش بنشاند بسی آزار از همسایگانش دید و، میبینم دعا دربارهی همسایگانش بر زبان راند! چه در برزخ، چه در محضر، چه در جنت، چه در دوزخ به غیر از وصف او، (میثم) نمیگوید، نمیخواند غلامرضا سازگار (میثم) یاس کبود:زهرا در بستر شهادتص130 دوشنبه 93/1/4 .:. 3:20 عصر .:. خادمة الزهراء
نظرات ()
.:. کدنویسی : وبلاگ اسکین .:. گرافیک : ثامن تم .:.
|
||
تمامی حقوق مادی و معنوی این وبلاگ متعلق به مدیر آن می باشد.
|