کلام ناب اسلامی | ||
در الدر المنثور است که طبرانى و ابن مردویه و ابن عساکر از پسر عمر روایت کردهاند که گفت: از حبشه مردى نزد رسول اللَّه (ص) آمد و عرضه داشت: آیا اجازه هست سؤالى بکنم؟ فرمود: بپرس، اما به منظور فهمیدن بپرس. عرضه داشت یا رسول اللَّه شما هم از نظر رنگ بر ما حبشىها برترى یافتهاید و هم از نظر شکل و هم از نظر نبوت، حال به نظر شما اگر من بدانچه تو ایمان آوردهاى ایمان بیاورم، و بدانچه تو عمل مىکنى عمل کنم، در بهشت با تو خواهم بود؟ فرمود: به آن خدایى که جانم به دست اوست آرى، در بهشت سفیدى روى یک مسلمان سیاه از هزار سال راه دیده مىشود. آن گاه فرمود: هر کس بگوید:" لا اله الا اللَّه" نزد خدا عهدى داشته، و هر کس بگوید:" سبحان اللَّه و بحمده" صد و بیست و چهار حسنه برایش نوشته مىشود، و سوره" هَلْ أَتى عَلَى الْإِنْسانِ حِینٌ مِنَ الدَّهْرِ ... مُلْکاً کَبِیراً" درباره او نازل شده است. مرد حبشى عرضه داشت: آیا دیدگان من هم در بهشت مىبیند آنچه را که دیدگان تو مىبیند؟ رسول خدا (ص) فرمود: آرى. پس مرد حبشى نالهاى کرد تا جان به جان آفرین تسلیم نمود. پسر عمر سپس اضافه کرد که خودم رسول خدا (ص) را دیدم که جنازه او را با دست خود به قبرش سرازیر مىکرد [1]. و در همان کتاب است که احمد در کتاب" الزهد" از محمد بن مطرف روایت کرده که گفت: ناقلى موثق برایم حدیث کرد که مردى سیاه از رسول خدا (ص) از تسبیح و تهلیل مىپرسید، عمر بن خطاب به او گفت: بس کن دیگر چقدر رسول خدا (ص) را اذیت مىکنى. رسول خدا (ص) فرمود: عمر ساکت باش. در این هنگام سوره" هَلْ أَتى عَلَى الْإِنْسانِ حِینٌ مِنَ الدَّهْرِ" بر آن جناب نازل شد، تا آنجا که سخن از بهشت دارد، مرد سیاه از شنیدن آن آیات فریادى کرد که جانش با همان ناله در آمد، و رسول خدا (ص) فرمود: این مرد از شوق بهشت از دنیا رفت [2]. و باز در همان کتاب است که ابن وهب از ابن زید روایت کرده که گفت: رسول خدا (ص) این سوره را قرائت کرد:" هَلْ أَتى عَلَى الْإِنْسانِ حِینٌ مِنَ الدَّهْرِ"، و این سوره وقتى بر آن جناب نازل شد که مردى سیاه چهره نزد آن جناب بود، همین که رسید به صفت بهشت، مرد سیاه نالهاى سر داد و جانش از کالبدش بیرون آمد، رسول خدا (ص) فرمود: شوق به بهشت جان رفیقتان را بیرون کرد [3]. مؤلف: این سه روایت بر فرض که صحیح باشند (و صرفنظر کنیم از اینکه هیچ تناسبى بین آیات آن با وضع آن مرد سیاه ندارد) بیش از این دلالت ندارد که سوره وقتى نازل مىشد آن مرد سیاه هم نزد آن جناب نشسته بوده، و اما اینکه سبب نزول سوره داستان آن مرد بوده، آن روایات دلالتى بر آن ندارد، و این معنا در روایت آخرى روشنتر به چشم مىخورد. و کوتاه سخن اینکه منافاتى میان این سه روایت با نزول سوره در شان اهل بیت (ع) وجود ندارد. / 135 علاوه بر این، روایت پسر عمر که از ظاهرش بر مىآید خود او در داستان آن مرد سیاه حاضر بوده، و با در نظر گرفتن این معنا که پسر عمر وقتى به مدینه هجرت کرد کودکى یازده ساله بوده، خود شاهد بر این است که این قصه در مدینه نازل شده. و نیز در الدر المنثور از نحاس از ابن عباس روایت کرده که سوره انسان در مکه نازل شده [4]. مؤلف: این روایت خلاصه حدیث طویلى است که نحاس آن را در کتاب" الناسخ و المنسوخ" آورده، و خود سیوطى آن را در کتاب" اتقان" نقل کرده [5] و این حدیث معارض با حدیثى است که با طرق بسیار از ابن عباس نقل کرد که گفت: سوره انسان در مدینه و در شان اهل بیت (ع) نازل شد. از این هم که بگذریم سیاق آیات این سوره و مخصوصا آیه" یُوفُونَ بِالنَّذْرِ" و آیه" وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ ..." سیاق یک داستان واقعى است، که در خارج اتفاق افتاده، و ذکر اسیر در بین کسانى که به دست آن ابرار اطعام شدهاند، بهترین شاهد است بر اینکه این آیات در مدینه نازل شده، چون مسلمانان همانطور که قبلا هم اشاره کردیم در مکه قدرتى نداشتند تا اسیر داشته باشند. __________________________________________________ [1] الدر المنثور، ج 6، ص 297. [2] الدر المنثور، ج 6، ص 297. [3] الدر المنثور، ج 6، ص 297. [4] الدر المنثور، ج 6، ص 297. [5] الاتقان، جزء اول، ص 9. ترجمه تفسیر المیزان، ج20، ص:215تا 216 جمعه 92/10/27 .:. 1:13 صبح .:. خادمة الزهراء
نظرات ()
.:. کدنویسی : وبلاگ اسکین .:. گرافیک : ثامن تم .:.
|
||
تمامی حقوق مادی و معنوی این وبلاگ متعلق به مدیر آن می باشد.
|