سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کلام ناب اسلامی
ثامن تم
طراح قالب
ثامن تـــم

حادثه تلخ و تکان دهنده در رابطه با موبایل

دو خواهر نوجوان، قربانی احساسات کاذب تلفن همراه!!

تخلف تلفن موبایل 

«سمیرا»دختر 16 ساله خانواده،سرگذشت تلخ خود و خواهر کوچکترش را بازگو می کند:

...چند ماه قبل یکی از هم کلاسی هایم با تلفن همراه به مدرسه آمد و در حالی که با تلفنش تماس می گرفت،اظهار شخصیت و بزرگی می کرد!

من هم که احساس کمبود می کردم،از پدرم که کارگر ساده ای است خواستم برایم تلفن همراه بخرد. اما پدرم دلسوزانه از من خواست که از خیال داشتن تلفن همراه منصرف گردم.

صبح روز بعد وقتی از خانه بیرون آمد تا به مدرسه بروم زن همسایه مان که بگو مگوی من و پدرم را شنیده بود مرا صدا زد و گفت:پدرت توان خرید تلفن همراه را ندارد.من خودم یک تلفن همراه به تو هدیه می دهم به شرط اینکه به کسی چیزی نگویی.

زن همسایه مثل یک مار خوش خط و خال احساسات مرا محاصره کرد و روز بعد یک گوشی تلفن همراه به من داد و تأکید کرد که هیچ کس از این موضوع مطلع نشود!

پس از دو روز از خانه بیرون آمدم،زنگ تلفن همراه به صدا در آمدو پسر جوانی که خود را«افشین»معرفی می کرد مزاحمم شد و من هم به خاطر اینکه جلوی دوستم خودنمائی کنم باآن مرد غریبه صحبت کردم و این اشتباه چند بار تکرار شد و او که خود را عاشق من نشان می داد با حیله و چرب زبانی چند بار با من قرار ملاقات گذاشت و بالاخره با پیشنهاد ازدواج «دام کاذب جوانان گرگ صفت» اطمینان مرا جذب کرد!

افشین پس از اینکه در جریان مخالفت خانواده ام با این ازدواج قرار گرفت پیشنهاد فرار از خانه را داد و گفت:اگر چند روزی از خانه فرار کنی پدرت مجبور می شود با ازدواج ما موافقت کند!

و بالاخره افشین توانست با چرب زبانی فریبم دهد و من که فکر می کردم او همسر آینده ام می بباشد همراهش به مشهد آمدم و در یک منزل قدیمی که متعلّق به یکی از آشنایان او بود مخفی شدیم.

در دام عنکبوت گرفتار شدم!

یک روز افشین برای خرید از خانه بیرون رفت اما پس از چند دقیقه با 3 جوان دیگر برگشت و آنها با توسّل به زور و تهدید مرا مورد آزار و اذیت قرار دادند... و بالاخره کسی که می خواست با من ازدواج کند با همدستی سه دوست شیطان صفت خود مرا به دام کریستال انداخت،آبرو و هستی ام را به باد داد!!

در این مدت زن همسایه مان،خواهر کوچکم را به خانه اش می برد و به بهانه اینکه دنبال من و مخفیگاهم بیاید با حیله و شیطنت با پسر جوانی راهی مشهد می کند اما خواهر 13 ساله ام نیز در خانه ای دیگر،طعمه چند جوان هوسران می شود!!

یک روز افشین درها را رویم قفل کرد و بیرون رفت اما وقتی برگشت با کمال ناباوری خواهرم را همرامش دیدم!به طرف سمانه دویدم در حالی که اشک می ریختم پرسیدم تو تو این جا چکار می کنی؟!!

بیچاره خواهرم که نای حرف زدن نداشت به سختی جواب داد و گفت:آتش اشتباهات تو مرا هم سوزاند،مگر داشتن یک تلفن همراه و چشم و هم چشمی و فخر فروشی،چقدر ارزش داشت که هم خودت را بیچاره کردی هم مرا به روز سیاه نشانده و خانواده مان را بی آبرو کردی؟!!و پس از آن همدیگر را در آغوش گرفتند و اشک ریختند!!

با مفقود شدن من و خواهرم،پدرم بی تاب و نگران موضوع را به پلیس اطلاع داده و مأموران انتظامی در کمتر از چند ساعت زن همسایه را به عنوان مظنون دستگیر کرده و او در بازجوئی اعتراف کرد که من و خواهرم را به چند پسر جوان تحویل داده است که با پیگیری مأ مورین چند پسر خائن دستگیر شدند.


یکشنبه 91/1/13 .:. 4:44 عصر .:. خادمة الزهراء نظرات ()
.:. کدنویسی : وبلاگ اسکین .:. گرافیک : ثامن تم .:.
درباره وبلاگ

امکانات وب


بازدید امروز: 46
بازدید دیروز: 24
کل بازدیدها: 165165